بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 297
از سر نو-دوباره
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
اجل معلق-مرگ ناگهانی
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
خارشک-مردم آزار-سادیست
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
چار نعل-به سرعت-به تاخت
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
خاکی-فروتن و متواضع
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
آهوی خاور(آفتاب)
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
پر بدک-خیلی بد
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
دسته-ساعت دوازده
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
چک و چانه-کنایه از دهان
باش !-نگاه کن-ببین
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
خدا به رد-در پناه خدا
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
روغن زرد-روغن حیوانی
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
چشم گود شدن-لاغر شدن
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب
دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
احدالناس-کسی-فردی
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
چاچول باز-حقه باز-شیاد
بچه افتادن-سقط شدن جنین
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
تَخم-مهمل تَخم
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
حالا حالاها-مدت دراز
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
انگشت کردن-انگشت رساندن
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
چراغان کردن-جشن گرفتن
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
خداپسندانه-مورد پسند خدا
پُکیدن-ترکیدن
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
خوشگلک-با خوشگلی اندک
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
روده درازی-پرحرفی-وراجی
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
خدا به همراه-خدا خافظ
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
جا ماندن-فراموش شدن
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
ترید- تلیت
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند
خبر چین-سخن چین-جاسوس
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
خِل-خلط بینی
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
دله-ظرف حلبی
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
دور و بر-اطراف-پیرامون
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
ز ِله-ستوه-عجز
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
رده-حرف زشت یا نامربوط
در دار-دارای سرپوش
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
اوضاع احوال-وضع و حال
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
جیش-ادرار در زبان کودکان
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
ته خوار-بچه باز
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
بی مخ-بی عقل-شجاع
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
چشم باباقوری-نابینا-کور
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو
چرک و خون-چرک آلوده به خون
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
دک و پوز-دهان و لب و دندان
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
تره بار-میوه ها و سبزی ها
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
آشنا روشنا(دوست آشنا)
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
حق گرفتن-نگا. حق بردن
تپل مپل-چاق و چله
چله ی زمستان-سرمای سخت
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
خر زور-نیرومند-پرزور
چوق-چوب-تومان
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
تو دوزی-دوختن از درون
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
پاشیر-گودال پای شیر آب
جگرک-نگا. جغور بغور
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
ذِله شدن-ذله آمدن
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
کسی را اذیت و آزار کردن
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
پسله-جای پنهان-در نهان
رخصت خواستن-اجازه خواستن
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
بابا غوری-نابینا-کور
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
چار میخ-اذیت و آزار سخت
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
دختر بچه-دختر کم سن و سال
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
بی پایه-دروغ-پوچ
بی پایه-دروغ-پوچ
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
حق الزحمه-دستمزد
بنا-قرار
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
جسته دوزی-نوعی دوختن
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
پیشی-گربه در زبان کودکان
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
دست و بال-دور و بر-اطراف
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
خال-نقطه ی سیاه-لکه
خشخاشی-نان خشخاش زده
به هم زدن-قطع رابطه کردن
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
چنگ انداختن-چنگ زدن
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
بازو دادن-یاری دادن
بساز-آدم سازگار-صبور
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
پروار-فربه-چاق
پلاس-اثاث مختصر منزل
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
آلکلی-معتاد به الکل
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
دول-آلت مردی به زبان کودکان
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
درشت-حرف زشت-دشنام
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
خِفت-نوعی گره
جیغ و ویغ-داد و فریاد
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
دسته-ساعت دوازده
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
انگشتشمار-کم-معدود
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
برادر تنی-برادر حقیقی
چله نشینی-خانه نشینی
تر دست-ماهر-شعبده باز
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
زردنبو-زردمبو
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
چشم زهره-ترس
تو دوزی-دوختن از درون
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
جا دار-وسیع-فراخ
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
چوب سیگار-نی سیگار
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
زیر پوش-جامه ی زیرین
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
رم کردن-رمیدن-گریختن
پِشک-نرمی و پرده های بینی
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
بامبول زدن-حقه سوار کردن
اشک خنک-گریهی ساختگی
آبدست-ماهر-استاد
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
حق شناس-سپاس گزار
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
چَکی-وزن نکرده-یک جا
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
بی جا-نامناسب-بی مورد
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
پاشیر-گودال پای شیر آب
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
پِشک-نرمی و پرده های بینی
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
خالی بند-چاخان-دروغ گو
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان)
تیر کردن-نشان کردن
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
این خاکدان-دنیا
بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
باربند-جای نهادن و بستن بار
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
پشک انداختن-قرعه کشیدن
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
با خدا-خداشناس-مومن
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
چپری آمدن-زود آمدن
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
بی اشتها-بی میل به غذا
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
راست رو-رو به رو-مقابل
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
بی سکه-بی اعتبار
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
از دست دادن(گم کردن)
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
دسته پل-الک دولک
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
پسله-جای پنهان-در نهان
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
حرف گوش کن-حرف شنو
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
بد شیر-متقلب-بد جنس
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
دال-خمیده-کج
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
بلا نسبت-دور از جانب شما
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
چِخی-سگ
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
حالی کردن-فهماندن
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
تاب بازی-بازی کردن با تاب
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
بارانداز-جای پیاده کردن بار
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
دقه-دقیقه
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
خر زور-نیرومند-پرزور
حاجی ارزانی-گران فروش
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
دسته-ساعت دوازده
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
بُراق-خشمگین-عصبانی
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
چپو شدن-غارت شدن
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
اقلکم-دستکم-لااقل
آهوی خاور(آفتاب)
دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
رخصت خواستن-اجازه خواستن
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
جامه شور-رختشوی
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
بی جا-نامناسب-بی مورد
بَر و بیابان-دشت و صحرا
آش دهنسوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
تب و تاب-سوز و گداز
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
جاده کشیدن-راه درست کردن
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
پیر شَوی-عمرت دراز باد
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
باد خوردن-هوا خوردن
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
دبه-ظرف-کوزه
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
بازداشتی-زندانی موقت
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
ذِله شدن-ذله آمدن
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
اهل دود-سیگاری
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
حاملگی-آبستنی
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
چای صافی-نگا. چای صاف کن
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
خانم آوردن-پا اندازی کردن
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
جاکش-پا انداز-دلال محبت
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق