منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 394
دلجور-همدل
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
چیلی-بدبیاری
پول مول-پول
اُق زدن(بالا آوردن)
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
چین چینی-پر چین
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
خیس شدن-تر شدن
پشتی-بالش-حمایت
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
پاتی کردن-باد دادن خرمن
ریش توپی-ریش تپه
بلا به دور-بلاها دور باد
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
تُف کار-بچه باز
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
حَب-قرص
چل ستون-شبستان مسجد
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
دست بده داشتن-بخشنده بودن
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
خدابیامرزی-درخواست بخشش
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
بنا بودن-قرار بودن
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
خیکی-آدم چاق و فربه
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
خطایی-نوعیز آجر
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
بد اخم-عبوس و ترشرو
پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
حمله ور شدن-یورش بردن
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
روغن داغ-روغن گداخته
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
خبر-گزارش رویداد
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
آکَل-آقای کربلایی
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
تعریفی-قابل توجه-عالی
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
دو لبه-دارای لب کلفت
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
چنبره زدن-حلقه زدن
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
دزد و حیز-نادرست و مکار
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
آتش بیدود-آفتاب-غضب
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
در هم لولیدن-توی هم رفتن
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
ار زبان کسی-از قول کسی
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
پرند-حرف بی هوده
پشتی-بالش-حمایت
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
چشم انداختن-نگاه کردن
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
بَهمان-فلان
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
چش-چشم
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)
چارقد-روسری زنانه
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
چسبیدن-لذت دادن
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
تپه ماهور-زمین ناهموار
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
آجرپاره(جواب کسی که بهجای بله میگوید آره)
پشته کردن-روی هم انباشتن
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
خبرکشی کردن-سخن چینی کردن
خفه خون-خفقان
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
ددر رفتن-بیرون رفتن
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
به سر دویدن- با سر رفتن
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
پا-حریف
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
آشنا روشنا-دوست آشنا
حرص خوردن-عصبانی شدن
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
چشم زهره-ترس
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
پامال شدن-از بین رفتن
خیابان گز کردن-ول گشتن
چار دیواری-خانه
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
دستِ راست-سمت راست
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
چیلی-بدبیاری
خاکه زغال-ریزه ی زغال
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
بد زبان- بد دهن
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
آبِ کبود-آسمان
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
پیش کسوتی-قدمت و برتری
الحق-بهراستی-حقیقتن
به حق پیوستن-مردن
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
آب آتش مزاج(می سرخ)
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
چپو شدن-غارت شدن
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن
تخت پایی-صاف بودن کف پا
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
انگشت کردن(انگشت رساندن)
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
چوب بندی-داربست
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
چار سر-حرف مفت-متلک
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
چندش شدن-حالت چندش دست دادن
باد خوردن-هوا خوردن
چارلا-چهار لا-چهار تو
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
رفتگر-سپور-آشغالی
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
زُل زدن-خیره نگاه کردن
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
دیم کاری-کشاورزی دیم
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
بادپا-تند رو-تیز تک
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
دود گرفتن-پُک زدن
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
رجاله-اراذل و اوباش
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
دَدَر-بیرون-کوچه
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
چوروک خوردن-چین برداشتن
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
زار-کوتاه شده ی زایر
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
پشه زدن-نیش زدن پشه
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
تو به تو-گوناگون-لا به لا
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
دزدیده-دزدکی
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
دست پاک-درستکار
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
چینی بند-چینی بند زن
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
خرناس-نگا. خُرخُر
این سفر-این بار
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
دست کج-نامطمئن-دزد
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
چوروک خوردن-چین برداشتن
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
دارا-ثروتمند
رمباندن-خراب کردن
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
چشم شور-آن که چشم زخم زند
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
تخت پایی-صاف بودن کف پا
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
روغنی-آلوده به روغن
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
با دست و پا-آدم زرنگ
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
جاگرم کردن-در جایی ماندن
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
پخته-با تجربه-دنیا دیده
رو شور-سفیداب
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
خاکه زغال-ریزه ی زغال
پیه سوز- پی سوز
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
چوروکیده-پر چین و چوروک
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
جمع کردن-گرد آوردن
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
آهوی خاور(آفتاب)
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر
درشت-حرف زشت-دشنام
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
رخصت خواستن-اجازه خواستن
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
پُرتابل-قابل حمل
تپه گذاشتن-بول کردن
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
خجالت کشیدن-شرمنده شدن
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
حال کردن-لذت بردن
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
چیز فهم-عاقل و فهمیده
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
بَهمان-فلان
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
آفتابزردی(غروب آفتاب)
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
دَم نقد-آماده-حاضر
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
پینکی رفتن-چرت زدن
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
حالی کردن-فهماندن
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
ادا اصول(ادا اطوار)
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
زیر پوش-جامه ی زیرین
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
از جنس چیزی بودن
آهوی خاور-آفتاب
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
حق گرفتن-نگا. حق بردن
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
خبر داغ-خبر بسیار مهم
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
ریغ-مواد درون امعا و احشا
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
پا سوخت-پا بد-بد شانس
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن
چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
تریاکی-معتاد به تریاک
ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
چار چشم-کسی مه عینک می زند
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
جوراجور-دارای انواع گوناگون
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
آشغالی(سپور)
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
خرکاری-پرکاری-مفت کاری
خوش قلق-رام-خوش خوی
خیرات کردن-چیزی را
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
جاهل پسند-چیزی که جوان
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
داش-لوطی-مشدی
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
دل رحم-مهربان
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
رودل-سنگینی معده
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
جن بو داده-نوعی دشنام است
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
چرک و خون-چرک آلوده به خون
جان جان-معشوق-محبوب
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
خوش بنیه-سالم و قوی
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
پیش پیشکی-از پیش
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
چُس افاده-افاده ی بی جا
چاخان پاخان-دروغ
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
ترک بیلمز-آدم نادان
بخار-توانایی-شایستگی
بد قماش-بد جنس-خبیث
خوش لباس-نگا. خوش پوش
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
خر بی یال و دم-احمق-نادان
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
چلک بازی-بازی الک دولک
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
چار نعل-به سرعت-به تاخت
دخترکی-دوشیزگی-بکارت
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
ته نشین شدن-رسوب کردن
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
دست کج-نامطمئن-دزد
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
افتاده-فروتن-متواضع
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
تو پوزی-تو دهنی
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
بوی نا-بوی ماندگی
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح