لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 192

مرداد ۱۲, ۱۴۰۱ by بدون دیدگاه

ازرق(چشم زاغ)

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

حرف-سخن-گفتار-کلام

دُوال پا-آدم سمج

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

زاچ-زائو

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

چارخانه-شطرنجی

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

تاریخچه-تاریخ مختصر

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

پا پتی-پا برهنه

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

خال به خال-خال خال

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

 

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

 

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

درق دروق-درق درق
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

چپ-لوچ-مخالف حکومت

خفه خون-خفقان

دوبل-دو برابر

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

دلمه شدن-بسته شدن
آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

بنا-قرار

توان انجام کاری را داشتن

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

رج کردن-رج بستن
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

این سفر(این بار)

 

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

 

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

چشم کردن-چشم زدن

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

جفتک زن-لگد زن

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

رخصت خواستن-اجازه خواستن

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

ریز-خرد-کوچک

آتش بی‌باد(ظلم، می)

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

بامب-توسری

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

احتیاطی(نجس، ناپاک)

جار-چلچراغ-شمعدان

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

دخالت کردن-در آمدن در کاری

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

 

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

پشمالو-دارای موهای بسیار

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

زار زار-گریه ی شدید

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

 
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
زیر لبی-زیر زبانی

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

 

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

دماغ چاقی-احوال پرسی

 

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

باردار-آبستن-حامله

زیر سر داشتن-آماده شدن

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

جلز و ولز-سوز و گداز

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

آبِ سیاه(نیمه کوری)

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

جاهل-جوان-نادان

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
 

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

خال-نقطه ی سیاه-لکه

پای پس-عوض-تلافی

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

بی سکه-بی اعتبار

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

بی در رو-بن بست

پا به فرار گذاشتن-گریختن

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

دهن-واحد آواز خواندن

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

ته نشست-رسوب

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
 

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

پشت-نسل-فرزندان

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

چشم شور-آن که چشم زخم زند

بی همه کس-بی پدر و مادر

 

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
زوزه کشیدن-آواز برآوردن

حمامی-گرمابه دار

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

چلاق شده-نوعی نفرین است

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

رده-حرف زشت یا نامربوط

چغل خور-سخن چین

 

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
 

دک و پوز-دهان و لب و دندان

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

چشم خوردن-نظر خوردن
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

تپل مپل-چاق و چله

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

پیه آوردن-چاق شدن

 

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

بپا-مواظب باش-متوجه باش

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

چُل کلید-جام درویشان

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

تردستی-مهارت-شعبده بازی

جاگرم کردن-در جایی ماندن

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

چنگ انداختن-چنگ زدن

 
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

زیاده روی-افراط-اسراف

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

ژوری-هیئت داوران

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

زار-کوتاه شده ی زایر

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

 

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

رودرواسی-رودربایستی

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

 

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
ته بر کردن-از ته بریدن

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

اشک تمساح-گریه ی دروغین

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

خوش منظره-خوش نما-زیبا

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

بخوانید :   چرا جراحی شکم در بیتا کلینیک را توصیه می‌کنیم؟

زرت و زورت-زرت و پرت

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

جِر-اوقات تلخی-لج

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
دست نماز-وضو

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

حمله-بیماری غش-صرع

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

 

دک و پوز-دهان و لب و دندان

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

خیره-بی شرم-پر رو

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

ترش ابرو-عبوس

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

 

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

با اشتها-متمایل به غذا

آبِ کبود(آسمان)

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
 

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

جرینگ-صدای سکه های پول

الفرار(گریز، بگریز !)

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

پخش-پراکنده

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

خاله بی بی-نوعی آش

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

 

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

بد شیر-متقلب-بد جنس

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

 

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

 

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

نیروی انجام کاری را داشتن

 

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

 

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

تخت و تبار-خوب و رو به راه

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

خدا به رد-در پناه خدا

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

خر و پف-نگا. خرناس

خوش خوراک-نگا. خوش خور

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
 

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

ارزانی-بخشیدن-دادن

خونسرد-آرام-بی خیال

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

پیاله فروشی-میخانه

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

تنوری-پخته شده در تنور

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
جان جانی-صمیمی-یکدل

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

دور و دراز-فراخ و وسیع

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

دلِی دلِی-حاشا-انکار

 

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

بند آمدن-متوقف شدن

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

بی قواره-بد شکل

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

 

بی ریخت کردن-کتک زدن

دلقک بازی-مسخره بازی

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

ذلیل‌شده

آبِ دندان(حریف ساده)

جمع کردن-گرد آوردن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

چرکوندی-لکه دار کثیف

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

بازداشتگاه-زندان موقت

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

 

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

چشمک-ایما و اشاره به چشم

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

تب و تاب-سوز و گداز

پاشنه بخواب-کفش راحتی

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

چرکمُرد-پر چرک و کثیف
دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

پزا-زود پخت شونده

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

رم کردن-رمیدن-گریختن

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

خرخاری-همدیگر را خاراندن

تشریف داشتن-حضور داشتن

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

از زبان افتادن(لال شدن)

تو دوزی-دوختن از درون

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

پِشک-نرمی و پرده های بینی

 

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

 

دوری-ظرف غذاخوری پهن

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

دنیا آمدن-زاده شدن

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

 

خارج از حد-بیش از اندازه

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

 

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

زن بردن-همسر گرفتن مرد

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

این سفر-این بار

زالو-آدم سمج

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
زیاده روی-افراط-اسراف

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

اختر شمردن(شب‌بیداری)

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

پشتی-بالش-حمایت

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

چروک انداختن-چین انداختن

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

 

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

 

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

آشنا روشنا-دوست آشنا

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

خواهر خوانده-دوست صمیمی

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

چراغ الله-نگا. چراغ

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

دلچسب-دلپذیر-مقبول

تنگ بودن وقت-دیر شدن

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

به جا آوردن-شناختن

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

 

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

دندان-گاز

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

 
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

پشت-نسل-فرزندان

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

چار راه-محل تقاطع دو راه

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

چارچار زدن-بی حیایی کردن

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

خارشک-مردم آزار-سادیست

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

چُل-آلت مرد

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

حرام و حرس-ریخت و پاش

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن