لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 192
ازرق(چشم زاغ)
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
دُوال پا-آدم سمج
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
زاچ-زائو
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
تاریخچه-تاریخ مختصر
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
پا پتی-پا برهنه
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
خال به خال-خال خال
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
درق دروق-درق درق
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
خفه خون-خفقان
دوبل-دو برابر
دلمه شدن-بسته شدن
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
توان انجام کاری را داشتن
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
رج کردن-رج بستن
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی
این سفر(این بار)
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
چشم کردن-چشم زدن
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
جفتک زن-لگد زن
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
رخصت خواستن-اجازه خواستن
آینهی بخت-آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
ریز-خرد-کوچک
آتش بیباد(ظلم، می)
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
احتیاطی(نجس، ناپاک)
جار-چلچراغ-شمعدان
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
آینهی بخت-آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد
دخالت کردن-در آمدن در کاری
دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است
به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
پشمالو-دارای موهای بسیار
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
زیر لبی-زیر زبانی
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
دماغ چاقی-احوال پرسی
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
جلز و ولز-سوز و گداز
از شیر گرفتن-به دورهی نوزادی پایان دادن
آبِ سیاه(نیمه کوری)
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
جاهل-جوان-نادان
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
خال-نقطه ی سیاه-لکه
پای پس-عوض-تلافی
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
بی سکه-بی اعتبار
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
بی در رو-بن بست
پا به فرار گذاشتن-گریختن
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
دهن-واحد آواز خواندن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
دست دوم-کار کرده-مستعمل
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
آتو-بهانه-دستاویز-نقطهضعف
ته نشست-رسوب
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
چشم شور-آن که چشم زخم زند
بی همه کس-بی پدر و مادر
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
حمامی-گرمابه دار
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
چلاق شده-نوعی نفرین است
پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن
رده-حرف زشت یا نامربوط
چغل خور-سخن چین
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
دک و پوز-دهان و لب و دندان
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
چشم خوردن-نظر خوردن
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
تپل مپل-چاق و چله
پیه آوردن-چاق شدن
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
بپا-مواظب باش-متوجه باش
چُل کلید-جام درویشان
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی
تردستی-مهارت-شعبده بازی
جاگرم کردن-در جایی ماندن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
چنگ انداختن-چنگ زدن
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
ژوری-هیئت داوران
زار-کوتاه شده ی زایر
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
رودرواسی-رودربایستی
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
ته بر کردن-از ته بریدن
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
اشک تمساح-گریه ی دروغین
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
خوش منظره-خوش نما-زیبا
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
زرت و زورت-زرت و پرت
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
جِر-اوقات تلخی-لج
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
دست نماز-وضو
انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
دک و پوز-دهان و لب و دندان
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
خیره-بی شرم-پر رو
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
ترش ابرو-عبوس
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
با اشتها-متمایل به غذا
آبِ کبود(آسمان)
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
جرینگ-صدای سکه های پول
الفرار(گریز، بگریز !)
آمادهباش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
حبه ی انگور-دانه ی انگور
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
پخش-پراکنده
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
خاله بی بی-نوعی آش
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
چس خور-آدم خسیس-بخیل
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
نیروی انجام کاری را داشتن
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
از خشت افتادن(بدنیا آمدن)
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
تخت و تبار-خوب و رو به راه
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
خدا به رد-در پناه خدا
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
خوش خوراک-نگا. خوش خور
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
ارزانی-بخشیدن-دادن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
پیاله فروشی-میخانه
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
تنوری-پخته شده در تنور
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
جان جانی-صمیمی-یکدل
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
دور و دراز-فراخ و وسیع
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
دلِی دلِی-حاشا-انکار
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
بند آمدن-متوقف شدن
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
بی ریخت کردن-کتک زدن
دلقک بازی-مسخره بازی
دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
ذلیلشده
جمع کردن-گرد آوردن
چرکوندی-لکه دار کثیف
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
بازداشتگاه-زندان موقت
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن
پزا-زود پخت شونده
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
رم کردن-رمیدن-گریختن
زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
خرخاری-همدیگر را خاراندن
تشریف داشتن-حضور داشتن
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
تو دوزی-دوختن از درون
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
پِشک-نرمی و پرده های بینی
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
دوری-ظرف غذاخوری پهن
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
خارج از حد-بیش از اندازه
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
از ته ریش گذشتن-فریب دادن
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
این سفر-این بار
زالو-آدم سمج
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
زیاده روی-افراط-اسراف
اختر شمردن(شببیداری)
پشتی-بالش-حمایت
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
آشنا روشنا-دوست آشنا
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
خواهر خوانده-دوست صمیمی
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
چراغ الله-نگا. چراغ
دلچسب-دلپذیر-مقبول
تنگ بودن وقت-دیر شدن
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
چار راه-محل تقاطع دو راه
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
چارچار زدن-بی حیایی کردن
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
خارشک-مردم آزار-سادیست
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
چُل-آلت مرد
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
حرام و حرس-ریخت و پاش
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن