کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 68

مرداد ۱۳, ۱۴۰۱ by بدون دیدگاه

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

پِشک-نرمی و پرده های بینی

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)
انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

آمده(شوخی و لطیفه)

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

 

چین چینی-پر چین

 

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

آهو چشم-معشوق-شاهد

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

حمله کردن-یورش بردن

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
پَلِه-پول

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

پشه زدن-نیش زدن پشه

آهوی خاور(آفتاب)

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

پشه کوره-پشه ی ریز

 
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

حرف بی ربط-سخن نامربوط

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

آتشی(تندخو، زودخشم)

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

خدا به رد-در پناه خدا

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

 

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

 

اَتَر زدن-فال بد زدن

چینی بند-چینی بند زن

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

داماد-مرد تازه زن گرفته

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

چیز-آلت تناسلی

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

چشم خوردن-نظر خوردن

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

 

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

زاهرو-دالان-سرسرا

دست نماز-وضو

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
زیاده روی-افراط-اسراف
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

پیش کردن-راندن به جلو

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

بنده منزل-خانه ی من

دور از شما ب-لانسبت

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
توالت رفتن-به دستشویی رفتن

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

 

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

 

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

پر افاده-متکبر-مغرور

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
 

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

حق التدریس-مزد آموزگار

تیز بزی-فورن-بی درنگ

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

زاق-چشم زاغ چشم

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

آکَل(آقای کربلایی)

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

 
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

ارزانی-بخشیدن-دادن

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

چِل-خل و دیوانه

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
باهاس-باید-بایست
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

 
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
به سر دویدن- با سر رفتن

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

 

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

دوا قرمز-پرمنگنات

حق شناسی-سپاس گزاری

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

 

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

اُق زدن-بالا آوردن

آب به چشم آمدن-طمع کردن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

پای پس-عوض-تلافی

حجله خانه-اتاق شب زفاف

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

خداحافظی کردن-به درود گفتن

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

خدا به همراه-خدا خافظ

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

آدم ثانی-حضرت نوح

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

 

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

چهره کردن-نگا. چهره شدن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

تراشیده شدن-لاغر شدن

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

خودرو-آن چه بی اسب رود

 

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

زبون-حقیر-توسری خور

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
خواهر خوانده-دوست صمیمی

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

خالی بند-چاخان-دروغ گو

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

زار-کوتاه شده ی زایر

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

حظ کردن-لذت بردن
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

تُف به دهن-حیرت زده

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

 

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

 

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

خداحافظی کردن-به درود گفتن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

 

دست و بال-دور و بر-اطراف

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

پُکیدن-ترکیدن

زیر چاق-حاضر-آماده

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

چوروک-چین و شکن

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

چشم کردن-چشم زدن

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

 

جا-رختخواب-بستر

ته نشین-رسوب کرده

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

 

دوش فروش-ربا خوار

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

دست نماز-وضو

این سفر(این بار)

 
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

ریختگی-ریزش

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

باجه-جای بلیت فروشی

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

خرناس-نگا. خُرخُر

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

از جگر گذشتن-نامردی کردن

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

دست و پا-توانایی-عُرضه

خلاص-تمام شد-مُرد

جور به جور-نگا. جوراجور

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

آواز شدن-شهره شدن

پابوسی-زیارت

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

چار نعل-به سرعت-به تاخت

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

چای نیک-قوری و کتری چای

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

خاطر داشتن-به یاد داشتن

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

 

اُتُل-شکم-اتوموبیل

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

 

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

دلسردی-ناامیدی-یاس

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

با خدا-خداشناس-مومن

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

بساز-آدم سازگار-صبور

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

خبر چین-سخن چین-جاسوس

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

پُخت کردن-پختن

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

راست و ریس-موانع و معایب

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

 

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

احدالناس-کسی-فردی

به جا آوردن-شناختن

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

پیش کردن گربه-راندن گربه

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

راست شدن-رو به راه شدن

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

دنده کج-کج خلق-یکدنده

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

چار دستی-قمار چهار نفری

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

دختر بچه-دختر کم سن و سال

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

چپری آمدن-زود آمدن
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

تپلی-گرد و چاق

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
چار چشم-کسی مه عینک می زند

مال دنیا

پیشنهاد-طرح

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

 

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

خبر-گزارش رویداد

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

تمام و کمال-کامل-به تمامی

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

بده اون دستت-آی زکی !

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

چیله-هیرم-خاشاک

آب آتش مزاج-می سرخ

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

 

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

حمامی-گرمابه دار

پشت بام-سقف بیرونی بام

پا منبری-شاگرد روضه خوان

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
 

بفرما زدن-تعارف کردن

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

تخته پوست-زیرانداز پوستی

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

 
 

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

پول چای دادن-انعام دادن

با محبت-زود جوش و مهربان

پابوسی-زیارت

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

خیط کاشتن-خطا کردن

ته ریش-ریش اندک

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

تیز بزی-فورن-بی درنگ

پشک انداختن-قرعه کشیدن

 

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
بی سر و پا-پست-فرومایه

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

زهره دان-کیسه ی صفرا

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
حمامی-گرمابه دار

پیمانی-استخدام غیر رسمی

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم
جلز و ولز-سوز و گداز
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

آب شیراز-شراب

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

پوست کنده-رک و بی پرده

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

پشت بام-سقف بیرونی بام

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

از جگر گذشتن-نامردی کردن

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

 

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

حمله کردن-یورش بردن

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

زرد گوش-بی رگ-ترسو

پَتی-لخت-برهنه

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

بد قماش-بد جنس-خبیث

 

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

 
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

پیسی-بد رفتاری-آزار

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

تیر کردن-نشان کردن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

 

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

 

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

 

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

آب به چشم آمدن-طمع کردن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

تخته پوست-زیرانداز پوستی

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

 
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

 

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

ریغ-مواد درون امعا و احشا

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

 

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

 

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

حق البوق-رشوه

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

زبان گز-چیز تند و تیز

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

زاچ-زائو

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

آب آتش مزاج-می سرخ

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
فرسوده و خراب شدن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

چیلی-بدبیاری

پر و پاچه-پا-پاچه

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

آواز شدن-شهره شدن

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

 

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

خِل-خلط بینی

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

پاک-به کلی-یکسره

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم