کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 68
پِشک-نرمی و پرده های بینی
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن
آمده(شوخی و لطیفه)
حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
چین چینی-پر چین
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
آهو چشم-معشوق-شاهد
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
حمله کردن-یورش بردن
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
پَلِه-پول
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
پشه زدن-نیش زدن پشه
آهوی خاور(آفتاب)
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
پشه کوره-پشه ی ریز
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
آتشی(تندخو، زودخشم)
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
خدا به رد-در پناه خدا
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
اَتَر زدن-فال بد زدن
چینی بند-چینی بند زن
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
داماد-مرد تازه زن گرفته
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
چیز-آلت تناسلی
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
آب سیر(جانور خوشرفتار)
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
چشم خوردن-نظر خوردن
دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
زاهرو-دالان-سرسرا
دست نماز-وضو
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
زیاده روی-افراط-اسراف
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
آش هفت جوش(قضیهی پیچیده)
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
خاطرجمع شدن-مطمئن شدن
پیش کردن-راندن به جلو
بنده منزل-خانه ی من
دور از شما ب-لانسبت
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
پر افاده-متکبر-مغرور
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
حق التدریس-مزد آموزگار
تیز بزی-فورن-بی درنگ
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
آکَل(آقای کربلایی)
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
چِل-خل و دیوانه
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
باهاس-باید-بایست
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
به سر دویدن- با سر رفتن
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
دوا قرمز-پرمنگنات
حق شناسی-سپاس گزاری
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
اُق زدن-بالا آوردن
آب به چشم آمدن-طمع کردن
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
پای پس-عوض-تلافی
حجله خانه-اتاق شب زفاف
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
خداحافظی کردن-به درود گفتن
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
اوقاتتلخی-ترشرویی-عصبانیت
خدا به همراه-خدا خافظ
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
آدم ثانی-حضرت نوح
خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
چهره کردن-نگا. چهره شدن
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
خواهر خوانده-دوست صمیمی
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
خالی بند-چاخان-دروغ گو
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
زار-کوتاه شده ی زایر
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
حظ کردن-لذت بردن
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
تُف به دهن-حیرت زده
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
خداحافظی کردن-به درود گفتن
دست و بال-دور و بر-اطراف
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
زیر چاق-حاضر-آماده
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
چوروک-چین و شکن
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
چشم کردن-چشم زدن
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
جا-رختخواب-بستر
ته نشین-رسوب کرده
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
دوش فروش-ربا خوار
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
دست نماز-وضو
این سفر(این بار)
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
ریختگی-ریزش
دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن
باجه-جای بلیت فروشی
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
خرناس-نگا. خُرخُر
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
از جگر گذشتن-نامردی کردن
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
دست و پا-توانایی-عُرضه
خلاص-تمام شد-مُرد
جور به جور-نگا. جوراجور
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
آواز شدن-شهره شدن
پابوسی-زیارت
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
خاطر داشتن-به یاد داشتن
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
رسانه-وسیله ی ارتباطی
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
اُتُل-شکم-اتوموبیل
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
دلسردی-ناامیدی-یاس
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
با خدا-خداشناس-مومن
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
بساز-آدم سازگار-صبور
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
خبر چین-سخن چین-جاسوس
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
پُخت کردن-پختن
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
راست و ریس-موانع و معایب
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
به جا آوردن-شناختن
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
پیش کردن گربه-راندن گربه
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
راست شدن-رو به راه شدن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
دنده کج-کج خلق-یکدنده
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
چار دستی-قمار چهار نفری
دختر بچه-دختر کم سن و سال
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
چپری آمدن-زود آمدن
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
چار چشم-کسی مه عینک می زند
اروای ننهات(ارواح بابات)
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
خبر-گزارش رویداد
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
تمام و کمال-کامل-به تمامی
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
بده اون دستت-آی زکی !
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
چیله-هیرم-خاشاک
آب آتش مزاج-می سرخ
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
حمامی-گرمابه دار
پشت بام-سقف بیرونی بام
پا منبری-شاگرد روضه خوان
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
بفرما زدن-تعارف کردن
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
پول چای دادن-انعام دادن
با محبت-زود جوش و مهربان
پابوسی-زیارت
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
خیط کاشتن-خطا کردن
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
آینهی بخت-آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد
تیز بزی-فورن-بی درنگ
پشک انداختن-قرعه کشیدن
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
بی سر و پا-پست-فرومایه
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
زهره دان-کیسه ی صفرا
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
حمامی-گرمابه دار
پیمانی-استخدام غیر رسمی
آقبانو(نوعی پارچهی نخی نازک)
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن
تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم
جلز و ولز-سوز و گداز
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
آب شیراز-شراب
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
از جگر گذشتن-نامردی کردن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
حمله کردن-یورش بردن
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
زرد گوش-بی رگ-ترسو
پَتی-لخت-برهنه
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
بد قماش-بد جنس-خبیث
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
تیر کردن-نشان کردن
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
آب به چشم آمدن-طمع کردن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
تخته پوست-زیرانداز پوستی
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
ریغ-مواد درون امعا و احشا
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
حق البوق-رشوه
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
زبان گز-چیز تند و تیز
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
زاچ-زائو
پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
آب آتش مزاج-می سرخ
این دو کلهدار-خورشید و ماه
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
فرسوده و خراب شدن
چیلی-بدبیاری
پر و پاچه-پا-پاچه
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
آواز شدن-شهره شدن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
خِل-خلط بینی
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم