فهرست کامل فرهنگ لغت خودمونی مردم ایران قسمت چهارم
دهنه سرخود-بی بند و بار
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
خبر-گزارش رویداد
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
داغان-از هم پاشیده-پریشان
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
آبِ آب(آبکی، بیمایه، بیرنگ)
به هم زدن-قطع رابطه کردن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
دهن دره-خمیازه
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
تو دوزی-دوختن از درون
زیر چاق-حاضر-آماده
انگشتر پا(چیز بیارزش)
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
چانه لغی-راز داری نکردن
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
خرس-چاق و درشت-تنومند
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
توان هماوردی با کسی را داشتن
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
زیاده روی-افراط-اسراف
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
راحت کردن-کشتن
انداختنی-جنس نامرغوب
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
جرینگ-صدای سکه های پول
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن
پول خرد-پول سکه ای
تِر زدن-خراب کردن کار
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
دست فروشی-شغل دست فروش
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
خجالت کشیدن-شرمنده شدن
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
اُرُسی-کفش
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
خودآموز-بدون آموزگار
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
زاچ-زائو
خاکروبه-زباله-آشغال
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
الانه(همین حالا، هم اکنون)
درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
پاک-به کلی-یکسره
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
خداحافظی کردن-به درود گفتن
در دست-آماده-حاضر
خرکچی-چارپادار
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
خرس-چاق و درشت-تنومند
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
دق کردن-از غصه مردن
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
زُل-خیره
جگرکی-جگر فروش
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
پَلِه-پول
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
حق گرفتن-نگا. حق بردن
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
پت و پاره-ژنده-فرسوده
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
خود را خوردن-رنج بردن
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
احتیاطی(نجس، ناپاک)
خودمانی-صمیمی-یکدل
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن
چاخان پاخان-دروغ
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
با اشتها-متمایل به غذا
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
خر بی یال و دم-احمق-نادان
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
پشته کردن-روی هم انباشتن
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
دول-آلت مردی به زبان کودکان
دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
چال افتادن-گود شدن
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
آمدن(آغاز به کاری کردن)
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
چار دیواری-خانه
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
دبنگ-احمق-کودن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
بنا بودن-قرار بودن
باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
چاچول-حقه باز-شارلاتان
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
دلمه شدن-بسته شدن
اله و بله-چنین و چنان
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
چروکیدن-چین دار شدن
آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
پلاسیده-پژمرده-چروکیده
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
چندش شدن-حالت چندش دست دادن
پاگون-سردوشی
بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
آفتاب به آفتاب-هر روز
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
درگاهی-آستانه
چیز خور شدن-مسموم شدن
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
با متانت-با وقار
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
تاب بازی-بازی کردن با تاب
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
پینه کردن- پینه بستن
زیاده روی-افراط-اسراف
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
بالا آوردن-استفراغ کردن
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
بدک-نه چندان بد
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
آجرپاره(جواب کسی که بهجای بله میگوید آره)
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
داماد-مرد تازه زن گرفته
زار-نا به سامان-خراب-بد
حشل-خطر
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
ختم شدن-پایان گرفتن
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
چغلی کردن-شکایت کردن
پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
توان انجام کاری را داشتن
جُستن-چیز گمشده را یافتن
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
درق دروق-درق درق
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
ترش ابرو-عبوس
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
درگاهی-آستانه
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
بجا آوردن-شناختن-دریافتن
پلاس-اثاث مختصر منزل
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
زیر تشکی-رشوه
آتشِ بسته-طلا
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
دوام آوردن-استقامت کردن
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
اُرُسی-کفش
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
خوراک-مصرف یک دوره ی معین
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
خوش رو-زیبا-خندان
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
چنگک شدن-چنگ شدن
ابرو انداختن-ابرو آمدن
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
ارزانی(بخشیدن، دادن)
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
اهل هیچ فرقهای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
دیالله-زود باش دیگه !
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
تا-توانایی
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
حلال-زن یا شوهر
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
آفتابزردی-غروب آفتاب
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
بیرون رفتن-به توالت رفتن
پُف-فوت-ورم-آماس
بند-ریسمان-طناب-رشته
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن
دسته دیزی-قوم و خویش دور
آفتابی کردن-پدیدار کردن
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
پیش کسوتی-قدمت و برتری
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
توپ در کردن-توپ انداختن
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
چاپی-حرف دروغ و بی اساس
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
دود چراغ-کشیدن شیره
دهنه سرخود-بی بند و بار
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
پا بَد-بد قدم
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
دست کم-حداقل
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
پارو-زن پیر
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی
بالا آوردن-استفراغ کردن
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
تیر کردن-نشان کردن
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
بی سیرت-بی آبرو
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
خلاف-جرم
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
خیابان گز کردن-ول گشتن
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
حاملگی-آبستنی
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
پیش ِ پا-جلوی رو
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
چنار امام زاده صالح-متلک بد
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
درد گرفتن دل از اسهال
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
پاره آجر-شکسته ی آجر
الحق(بهراستی، حقیقتن)
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
چنار امام زاده صالح-متلک بد
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
جمع کردن-گرد آوردن
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
خش-صدای گرفته-خراش
آدم ثانی(حضرت نوح)
تلمبار- تل انبار
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
حاملگی-آبستنی
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
رد پا-جای پا-اثر
ته گرفتن-سوختن غذا
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
ارزانی-بخشیدن-دادن
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
زیر تشکی-رشوه
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
بازداشتگاه-زندان موقت
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
حال و بار-وضع زندگی
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
روی خود کشیدن-رو کشیدن
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها
حرام و حرس-ریخت و پاش
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
بچه ی-اهل ِ
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
دست کردن-دست فرو بردن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
چراغانی کردن-جشن گرفتن
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
آب و خاک(میهن، دیار)
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
بی تفاوت-بی اعتنا
افسارگسیخته(سرکش)
چپ رو-تند رو
ریش شدن-ریش ریش شدن
چُس افاده-افاده ی بی جا
بده بستان-داد و ستد-معامله
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
نیروی انجام کاری را داشتن
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
خارج از حد-بیش از اندازه
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
زور-اجبار-الزام
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
چشم واسوخته-چشم برتافته
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
آواز دادن-خواستن
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
باب-مرسوم-معمول
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
بی سر و پا-پست-فرومایه
جود-یهودی-حهود
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
جرینگ-صدای سکه های پول
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
اهل بیت-اهل خانه-خانواده
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت