مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 75

مرداد ۱۴, ۱۴۰۱ by بدون دیدگاه

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

چرند-حرف پوچ و بی معنی

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

 
چار طاق-به طور کامل

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

به حساب-مثلا-یعنی

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

ته بر کردن-از ته بریدن

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

اجاق(دودمان)

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

خندق بلا-شکم

رشته فرنگی-ماکارونی

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

 
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

چَخ چَخ-عیش و عشرت

اهل دود-سیگاری

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

چشم انداختن-نگاه کردن

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

تلخه-تریاک-سوخته
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

چاچول باز-حقه باز-شیاد

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

خوش خوراک-نگا. خوش خور

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

بده اون دستت-آی زکی !

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
دست بده داشتن-بخشنده بودن

چشم دریده-خیره-درآمده

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

جگر گوشه-فرزند

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

دله بازی-رفتار آدم دله

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

حمله ور شدن-یورش بردن

خر بی یال و دم-احمق-نادان

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

پینه کردن- پینه بستن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

 

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

آب نخوردن(درنگ نکردن)

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

پا بَد-بد قدم

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

پله خوردن-دارای پله بودن

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

 

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

خوش قلق-رام-خوش خوی

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

بی اشتها-بی میل به غذا

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

بیخ خِر-بیخ گلو

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

 

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

جای پا-اثر-نشانه-رد

حاجیت-بنده

جز زدن-ناله و زاری کردن

 
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

چوق-چوب-تومان

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

تراشیده شدن-لاغر شدن

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

چروکیدن-چین دار شدن

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

دلبخواهی-دلبخواه

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

خالی بند-چاخان-دروغ گو

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

خیس کردن-ادرار کردن به خود

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

جامه شور-رختشوی

 

حق شناسی-سپاس گزاری

چرسی-آدم معتاد-افیونی

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

خوش منظره-خوش نما-زیبا

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

خیره-بی شرم-پر رو

خیابان گز کردن-ول گشتن

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

ز ِله-ستوه-عجز

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

پا به فرار گذاشتن-گریختن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

ته گرفتن-سوختن غذا

 

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

چشمداشت-توقع-انتظار
جوراجور-دارای انواع گوناگون

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
ذِله کردن-ذله آوردن

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

خوش انصاف-با انصاف-منصف

درخت اگر-امید پوچ و واهی

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

پنج تن آل عبا- پنج تن
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

دست و پا-توانایی-عُرضه

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

 
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

چارچار زدن-بی حیایی کردن

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

حبه ی انگور-دانه ی انگور

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

روغن داغ-روغن گداخته

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

با دست و پا-آدم زرنگ

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

خفه خون-خفقان

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

دوام کردن-دوام آوردن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

جمع و جور-منظم و مرتب

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

پیگرد-پی گیری-تعقیب

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

دام پزشک-پزشک حیوانات

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

زیر جامه-زیر شلواری

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

امن و امان(بدون بیم و هراس)

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

تک و دو-دوندگی-درماندگی

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

روده دراز-پر حرف-وراج

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

داو-نوبت بازی

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

خر زور-نیرومند-پرزور

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

آبِ کبود(آسمان)

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

بند کردن-محکم کردن

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

 

چِل-خل و دیوانه

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

جگرک-نگا. جغور بغور

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

بنا-قرار

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

 
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

چغاله بادام-بادام نارس

بابت-مورد-زمینه-موضوع

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

چُر-ادرار

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

روغنی-آلوده به روغن

حهاز-کشتی بزرگ

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

آواز دادن(خواستن)

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

حق گرفتن-نگا. حق بردن

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
البرز(بلندقامت، دلیر)

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
خوش خوراک-نگا. خوش خور

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

شعله‌ی آتش

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
پاتوغ-محل گرد آمدن

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

دخترینه-دختر-مونث

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

خیک محمد-آدم چاق و فربه

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)
جگر-عزیز-عزیز دلم

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

دانه دانه-یک یک

جِر-اوقات تلخی-لج

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

خاک پاک-زادگاه

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

راپرتچی-گزارش دهنده

ته نشین شدن-رسوب کردن

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

ته دار-پایه دار

 

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

زبان تر کردن-سخن گفتن

البرز-بلندقامت-دلیر

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

حق شناسی-سپاس گزاری

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

خربان-صاحب خر-خرکچی

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

بی سر و پا-پست-فرومایه

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

دله دزدی-عمل دله دزد

چار نعل-به سرعت-به تاخت

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

آواز شدن(شهره شدن)

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

باردار-آبستن-حامله

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

 

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

اله و بله(چنین و چنان)

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

خوش انصاف-با انصاف-منصف

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

دلسوز-غمخوار

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

 

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

 

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

خایه دار-با جرات-شجاع

دست و پا کردن-فراهم آوردن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

 

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

 

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

 

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

دوام کردن-دوام آوردن

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

 

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

 

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

ادرار کوچک-شاش

بند کردن-محکم کردن

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

خود را خوردن-رنج بردن

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

 

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

بامب-توسری

بی چیز-تهی دست-فقیر

چسبیدن-لذت دادن

بازرسی-بررسی و کنترل

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

 
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

چغل خوری-سخن چینی

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

آبدست(ماهر، استاد)

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

جگر گوشه-فرزند

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

آدم-نوکر

 

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

پر و پخش-پراکنده

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

 

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

دخالت کردن-در آمدن در کاری

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

جامغولک-حقه-حیله

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

چلچل-خال خالی-ابلق

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

توپ در کردن-توپ انداختن

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

تیار کردن-آماده کردن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

 
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

خرده کاری-کار جزیی

پشه کوره-پشه ی ریز

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

البرز-بلندقامت-دلیر

جَفت-چوب بست انگور

حلال واری-نگا. خلال وار

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

چَخ چَخ-عیش و عشرت

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

تخم شر-مردم آزار- شرور
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
 

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
خربان-صاحب خر-خرکچی
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

 

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

جان جان-معشوق-محبوب

حبف و میل-ریخت و پاش

با خدا-خداشناس-مومن

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

بد قلق-بد عادت-بد ادا

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

تنگاب آمدن-به جان آمدن

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

آزگار-زمان دراز

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

تراشیده شدن-لاغر شدن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

چنگک شدن-چنگ شدن

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

دوام کردن-دوام آوردن

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

پیشت-آوازی برای راندن گربه

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

آبِ خشک-آب بسته

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

بی در رو-بن بست

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

چشمه-نوع-قسم

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

انداختنی-جنس نامرغوب

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

 

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
آب آتش زده-اشک

باردار-آبستن-حامله

خفه خون-خفقان

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

رضا شدن-راضی شدن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

حساب کردن-پرداختن خرج

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

پُر کار-فعال-با پشتکار

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

ریش توپی-ریش تپه

البرز-بلندقامت-دلیر

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

چسی درکن-آدم پر مدعا

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

چَک-سیلی-کشید

 

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

بالینی-کلینیکی

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

اَتَر زدن-فال بد زدن

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

جامغولک-حقه-حیله

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند