مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 75
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
چار طاق-به طور کامل
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
به حساب-مثلا-یعنی
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
ته بر کردن-از ته بریدن
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
آخش درآمدن-از درد نالیدن
اجاق(دودمان)
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
رشته فرنگی-ماکارونی
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
چَخ چَخ-عیش و عشرت
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
چشم انداختن-نگاه کردن
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
تلخه-تریاک-سوخته
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
چاچول باز-حقه باز-شیاد
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
بده اون دستت-آی زکی !
از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
دست بده داشتن-بخشنده بودن
چشم دریده-خیره-درآمده
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
جگر گوشه-فرزند
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
دله بازی-رفتار آدم دله
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
حمله ور شدن-یورش بردن
خر بی یال و دم-احمق-نادان
پینه کردن- پینه بستن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
اکبیری-زشت-بیریخت
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
پا بَد-بد قدم
چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن
به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
پله خوردن-دارای پله بودن
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
بی اشتها-بی میل به غذا
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
بیخ خِر-بیخ گلو
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
جای پا-اثر-نشانه-رد
حاجیت-بنده
جز زدن-ناله و زاری کردن
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
چوق-چوب-تومان
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
تراشیده شدن-لاغر شدن
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
تعطیل بردار-تعطیل شدنی
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
دلبخواهی-دلبخواه
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
خالی بند-چاخان-دروغ گو
آبِ آب(آبکی، بیمایه، بیرنگ)
دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
خیس کردن-ادرار کردن به خود
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
جامه شور-رختشوی
چرسی-آدم معتاد-افیونی
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
خوش منظره-خوش نما-زیبا
خیره-بی شرم-پر رو
خیابان گز کردن-ول گشتن
انگشتر پا(چیز بیارزش)
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
ز ِله-ستوه-عجز
پا به فرار گذاشتن-گریختن
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
ته گرفتن-سوختن غذا
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
چشمداشت-توقع-انتظار
جوراجور-دارای انواع گوناگون
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
ذِله کردن-ذله آوردن
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگبینی احمقانه داشتن)
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
آدم بیسر و پا-متضاد آدم درستوحسابی
خوش انصاف-با انصاف-منصف
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
پنج تن آل عبا- پنج تن
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
دست و پا-توانایی-عُرضه
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
چارچار زدن-بی حیایی کردن
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
خرکاری-پرکاری-مفت کاری
با دست و پا-آدم زرنگ
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
خفه خون-خفقان
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
دوام کردن-دوام آوردن
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
پیگرد-پی گیری-تعقیب
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
دام پزشک-پزشک حیوانات
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
زیر جامه-زیر شلواری
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
امن و امان(بدون بیم و هراس)
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
تک و دو-دوندگی-درماندگی
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
روده دراز-پر حرف-وراج
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
داو-نوبت بازی
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
خر زور-نیرومند-پرزور
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
آبِ کبود(آسمان)
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
بند کردن-محکم کردن
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
چِل-خل و دیوانه
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
جگرک-نگا. جغور بغور
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
بنا-قرار
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
چغاله بادام-بادام نارس
بابت-مورد-زمینه-موضوع
آشی شدن(سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان)
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
چُر-ادرار
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
روغنی-آلوده به روغن
حهاز-کشتی بزرگ
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
آجیل مشکلگشا(آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند)
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
آواز دادن(خواستن)
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
حق گرفتن-نگا. حق بردن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
البرز(بلندقامت، دلیر)
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
خوش خوراک-نگا. خوش خور
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
آینهی هفتجوش(خورشید)
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
پاتوغ-محل گرد آمدن
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
دخترینه-دختر-مونث
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
راستی راستی-حقیقتن-واقعن
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
جگر-عزیز-عزیز دلم
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
دانه دانه-یک یک
جِر-اوقات تلخی-لج
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
خاک پاک-زادگاه
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
راپرتچی-گزارش دهنده
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
زبان تر کردن-سخن گفتن
البرز-بلندقامت-دلیر
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است
حق شناسی-سپاس گزاری
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
اُمُل-عقبافتاده-قدیمی
خربان-صاحب خر-خرکچی
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
بی سر و پا-پست-فرومایه
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
دله دزدی-عمل دله دزد
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
آواز شدن(شهره شدن)
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
اله و بله(چنین و چنان)
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
خوش انصاف-با انصاف-منصف
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
خایه دار-با جرات-شجاع
دست و پا کردن-فراهم آوردن
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
دوام کردن-دوام آوردن
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن
ادرار کوچک-شاش
بند کردن-محکم کردن
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
خود را خوردن-رنج بردن
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
بامب-توسری
بازرسی-بررسی و کنترل
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
چغل خوری-سخن چینی
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
آبدست(ماهر، استاد)
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
جگر گوشه-فرزند
آدم-نوکر
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
چلچل-خال خالی-ابلق
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
توپ در کردن-توپ انداختن
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
تیار کردن-آماده کردن
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
خرده کاری-کار جزیی
البرز-بلندقامت-دلیر
جَفت-چوب بست انگور
حلال واری-نگا. خلال وار
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
چَخ چَخ-عیش و عشرت
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
تخم شر-مردم آزار- شرور
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
آلت فعل-وسیلهی انجام کار
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
خربان-صاحب خر-خرکچی
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
جان جان-معشوق-محبوب
حبف و میل-ریخت و پاش
با خدا-خداشناس-مومن
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
آزگار-زمان دراز
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
تراشیده شدن-لاغر شدن
بیرون روش-اسهال-شکم روش
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
دوام کردن-دوام آوردن
زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
پیشت-آوازی برای راندن گربه
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
بی در رو-بن بست
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
چشمه-نوع-قسم
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
انداختنی-جنس نامرغوب
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
آب آتش زده-اشک
باردار-آبستن-حامله
خفه خون-خفقان
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
حساب کردن-پرداختن خرج
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
اُمُل-عقبافتاده-قدیمی
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
پُر کار-فعال-با پشتکار
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
ریش توپی-ریش تپه
البرز-بلندقامت-دلیر
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
چسی درکن-آدم پر مدعا
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
چَک-سیلی-کشید
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
بالینی-کلینیکی
زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
اَتَر زدن-فال بد زدن
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
جامغولک-حقه-حیله
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند