فهرست کامل فرهنگ لغت کوچه بازاری قسمت دوم

مرداد ۱۳, ۱۴۰۱ by بدون دیدگاه

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

روده درازی-پرحرفی-وراجی

دلپخت-پختن مغر چیزی

خاله خرسه-دوست نادان

بازار کوفه- بازار شام

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

 

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

دُنگی-دانگی

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

تاریخچه-تاریخ مختصر

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

بفرما زدن-تعارف کردن

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

دبه کردن-دبه در آوردن

 

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

پنزر- پندر

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

خالی بند-چاخان-دروغ گو

بچه ی-اهل ِ

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

ترید- تلیت

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

از دست دادن(گم کردن)

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)
اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

تعلیمی-عصای کوچک

چغلی کردن-شکایت کردن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

آب و خاک-میهن-دیار

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

چل زن-زن کوتاه قد

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

 

پشه زدن-نیش زدن پشه

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

خالی خالی-بدون چیز دیگری

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

الفرار-گریز-بگریز !

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

حتم داشتن یق-ین داشتن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

خشکه پلو-کته

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

بلا به دور-بلاها دور باد

حاجی خرناس-لولو
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

چیلی-بدبیاری
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

جا-رختخواب-بستر

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

به پول رساندن-فروختن

پخش-پراکنده

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

ژوری-هیئت داوران

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

توپ در کردن-توپ انداختن

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

 

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

پر و بال-امکان-فرصت

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

 
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

بیا بیا- برو برو

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
با متانت-با وقار

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

پشت سر هم-پیاپی متوالی

چشم کار کردن-دیدن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

چول کردن-شرمنده کردن

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

حتم داشتن یق-ین داشتن

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

ازرق-چشم زاغ

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

دو به هم زن-دو به هم انداز

 

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

دستکاری-دست بردن در چیزی

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

ابوقراضه-ابوطیاره

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

بزرگداشت-احترام-تکریم

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

خطایی-نوعیز آجر

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

دستمالی-دست مالیدن

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
پُرتابل-قابل حمل

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

 
دلقک بازی-مسخره بازی

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

 

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
جفنگیات-سخنان یاوه

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

خدا-بسیار زیاد-فراوان

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

بند-ریسمان-طناب-رشته

حلال واری-نگا. خلال وار

زمخت-درشت-ناهنجار

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

چاقالو-چاق-فربه

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

 

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

راست روده شدن-اسهال گرفتن

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

جراندن-جر دادن-پاره کردن

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

انداختنی-جنس نامرغوب

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

 
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

پول چایی-انعام-بخشش

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

انگشت‌شمار-کم-معدود

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

بامبول زدن-حقه سوار کردن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

 
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

افسارگسیخته-سرکش

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

چس خور-آدم خسیس-بخیل

چیز خور شدن-مسموم شدن

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

اجباری(خدمت سربازی)
چَکی-وزن نکرده-یک جا

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

حلال زاده-پاک و نجیب

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

 

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

در زدن-کوبیدن در خانه

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

دست مزد-اجرت-مزد کار

انگشت کردن-انگشت رساندن

 

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

دانه دانه-یک یک

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

دو رگه-از دو نژاد محتلف

آب آتش زده-اشک

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

تل انبار-توده-انباشته

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

دوش فروش-ربا خوار

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

آتشِ بسته-طلا

دست کج-نامطمئن-دزد

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

 

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

 

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

 

حق شناسی-سپاس گزاری

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

بلا به دور-بلاها دور باد

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

دو جین-دوازده تا

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

آخرین تحویل-قیامت

باب دندان-مناسب طبع و حال

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

 

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

برو برگرد-چون و چرا

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

خاک به دهنم-زبانم لال

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

پیاله زدن-می نوشیدن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

بخوانید :    دستگاه تسمه کش

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

زهکونی-اردنگی-تیپا

پوز زدن-دهان زدن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
حهاز-کشتی بزرگ
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

پیش کنار-بیضه-خایه

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)
چُغُل-سخن چین

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

رجاله-اراذل و اوباش

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

 

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

 
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

رودل-سنگینی معده

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

 

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

دندان تیز کردن-طمع کردن

دوره-مهمانی-زمانه

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

زود رنج-نازک دل-حساس
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

 
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

جَر-پیچ و خم راه

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

بَرج-خرج های خارج از خانه

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

 

جار-چلچراغ-شمعدان

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

رودل-سنگینی معده

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

پر گو- پر چانه

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

بده بستان-داد و ستد-معامله

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

آشنا روشنا-دوست آشنا

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

خبر داغ-خبر بسیار مهم

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

خودخوری-حالت خودخور

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

خاله وارَس-آدم فضول

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

با متانت-با وقار

پشم علیشاه-درویش بی قدر

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

بی مخ-بی عقل-شجاع

پشمالو-دارای موهای بسیار

بغداد آباد-شکم سیر

تردستی-مهارت-شعبده بازی

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

رو شور-سفیداب

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

دو به دو-دو تا دو تا

حتم داشتن یق-ین داشتن

آب نخوردن-درنگ نکردن

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

حبف و میل-ریخت و پاش

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

 

دهنه سرخود-بی بند و بار

دول-آلت مردی به زبان کودکان

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

خش و خش-نگا. خش خش

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

اهل دود-سیگاری

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

پیگرد-پی گیری-تعقیب

داوطلب-خواستار-نامزد

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

 

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

 
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

پینه زده-وصله کرده

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

 

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

جملگی-تمامن-سراسر

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

 

بی فک و فامیل-بی کس و کار

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

حال و بار-وضع زندگی

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

حلال واری-نگا. خلال وار

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

 

دور دست-جایی دور

جَخت-متضاد صبر

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

پابوس-زیارت

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

جن بو داده-نوعی دشنام است

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

 

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

 

خاطر داشتن-به یاد داشتن

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

 

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

خرده خرجی-خرج های اندک

چِخ کردن-راندن سگ

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

بیرون رفتن-به توالت رفتن

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

روان کردن-از بر کردن

بازداشتی-زندانی موقت
الفرار-گریز-بگریز !
آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

 

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

 

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

 

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

 
ترش کردن-عصبانی شدن

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

 

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

خانم آوردن-پا اندازی کردن

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

جاده کوبی-راه صاف کردن

چشمک-ایما و اشاره به چشم

پوز زدن-دهان زدن

تعلیمی-عصای کوچک
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

جراندن-جر دادن-پاره کردن

 

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

پاشیر-گودال پای شیر آب