چالشها برای زوجها بعد از تولد فرزند
زمانی که درباره تغییرات و چالشها در روابط زوجها بحث میشود، الگوهای رایج متنوعی به وجود میآید. بسیاری از جنبهها که کلاً سبک زندگی زوجها را تغییر میدهد. جنبههایی که بسیاری از زوجها ذکر میکردند شامل تمرکز طاقت فرسا بر کودک، افزایش نیاز برای سازماندهی، نداشتن زمان کافی برای با یکدیگر بودن و نداشتن فعالیتها و سبک زندگی سابق. جنبه های دیگر ماههای اول کمبود خواب و کمبود پول که تعدادی از زوجها به عنوان چالش توصیف کردند.
در انتقال به مرحله والدینی توانایی زوجها در مدیریت استرسها و کار کردن با هم در رویارویی با تقاضای فزاینده ایی که با داشتن یک نوزاد به وجود میآید، آزمایش میشود. مهمتر، روشی است که زوجها با این انتقال سازگار میشوند و میتواند تأثیر پایداری بر ارتباط و عملکرد هر دو آنها و رشد فرزندشان داشته باشد. (کوان و کوان،2000) .
اگرچه اکثر زوجهای باردار منتظر تولد فرزندشان هستند، انتقال به مرحله والدینی عمو ما زمان سختی برای زوجها میباشد. چند هفته اول والدینی سخت میباشد. مادران اغلب متحیر میشوند از میزان دردی که در هفته های بعد از تولد آنها تجربه میکنند و زوج مجبورند اسرعت با تغییر بزرگ در زندگیشان و مسئولیتهایشان سازگار شوند. هر دو والدین جدید تغییرات مهم و معنا داری در زندگیشان تجربه میکنند.
روابط پدر و مادر
با تولد اولین فرزند روابط جدیدی نیز بین زن و شوهر متولد میشود. روابط پدر و مادر به عنوان «راههایی است که زوجها در ارتباط با یکدیگر به عنوان والدین ایفا میکنند. چندین زمینه خاص از روابط وجود دارد که تحت عنوان رابطه پدر و مادر میباشد. اینها شامل: توافق بر سر بچه داری[1] در زمینههایی از قبیل نظم و انضباط[2]، ارزشها[3]، یا آموزش[4] (آموزش و پرورش فرزند)؛ تقسیم کار و مراقبت از کودک و اینکه آیا پدر و مادر میتوانند منعطف بوده و با این تقسیم وظایف راضی باشند: یعنی به یکدیگر و به تصمیمات انضباطی یکدیگر احترام بگذارند و از یکدیگر حمایت و پشتیبانی کنند و مدیریت مشترک خانواده که خواستار ارتباط مشترک و تعادل درگیری[5] با کودک است را به نحو درستی انجام دهند (فینبرگ[6]،2003). روابط پدر و مادر مجزا از روابط عاشقانه زوجی آنها میباشد، با این حال این دو نوع رابطه تصور میشود تحت تأثیر یکدیگر قرار میگیرند. والدین روابط پدر و مادری خود را آغاز میکنند با همان توانایی (یا عدم توانایی) در برقراری ارتباط که آنها قبل از تولد فرزندشان در روابط عاشقانه بین خود داشتهاند. متناوباً، تنش در رابطه پدر و مادری، افت روابط عاشقانه را نشان داده است (فینبرگ،2003).
به ویژه مادران کاهش رضایت در ارتباط، شدت مشکل، تضعیف در مدیریت تعارضات، ارتباطات منفی، کاهش صمیمیت در ارتباط را نشان دادند. (داس، رهودس، استنلی و مارکمن، 2009) علاوه بر این پدران نیز یک افت ناگهانی در رضایت، از خود گذشتنی و ارتباطات منفی را از خود نشان دادند. علاوه بر این در سراسر مرحله انتقال میزان درگیری بین والدین افزایش مییابد. در حالی که تبادلات مثبت و فعالیتهای اوقات فراغت مشترک بین زوجها کاهش مییابد. (بلسکی و پنسکی[7]،1988 ).
گاتمن و همکارانش (2002) دریافتند که حدود 67٪ از زوجها در نمونههایشان افت در رضایت زناشویی را در مرحله گذار به والدینی تجربه کردند. هرچند، این کاهش در درجه اول در مادران تجربه شد. با این حال، یافته های مهم در میان مطالعات این است که تعداد قابل توجهی از والدین نیز تغییرات در رضایت را در طول دوره گذار تجربه نمیکنند و برخی زوجها حتی افزایش رضایت را تجربه میکنند (بلسکی و روین،1990). مطالعات داس، رهودس، استنلی و مارکمن (2009) نشان میدهند که پدر و مادر هر دو یک تغییر ناگهانی در جنبه های مثبت و منفی کارکردهای ارتباطیشان بعد از تولد اولین فرزندشان نشان دادند.
محققان نشان میدهند عدم تعادل بین تقسیم وظایف کاری بعد از تولد بچه ممکن است بر عملکرد زن و شوهر تأثیر بگذارد (کوان و کوان،2000). به طور خاصتر، انتظارات برآورده شده یا برآورده نشده مادران در مورد دخالت پدر در مراقبت از کودک با میزان رضایت از رابطه هر دو زوج مرتبط است (کوان و کوان،2000).
مشکلات در روابط والدینی و روابط عاشقانه آنها در طول دوره گذر ممکن است بر رشد فکری و اجتماعی فرزندان تأثیر داشته باشد. (کوان و کوان،2000).
رضایت زناشویی در دوران انتقال برای پدران با سطوح بالاتری از دخالت با فرزندانشان شش تا دوازده ماه پس از زایمان مرتبط است اما این روابط در مادران دیده نشد. (دو هرتی و لی[8]، 2007) . علاوه بر این، در میان پدران، بیشتر تغییرات منفی در کیفیت زندگی در سراسر سه سال اول انتقال والدینی مرتبط با تغییرات ناخواسته و منفی والدینی بین پدر و فرزند میباشد. همچنین عاطفه منفیتر و نافرمانی و رفتارهای عجیب و غریبی با فرزندانشان نشان میدهند. با این حال روابط مشابه در مادران دیده نشد (بلسکی، یانگ بلد، رووین، والینگ[9]،1991). بعلاوه، تعاملات زناشویی مثبتتر بین والدین زمانی که کودک سه و نیم ساله است پیش بینی کننده سطوح بالاتری از پیشرفت تحصیلی و سطوح پایینتری از خجالتی بودن، کناره گیری و رفتارهای تهاجمی در کودکان در سالهای بعد از آن میباشد (کوان و کوان، شولز و هیمنگ،[10]1994)
مطالعات دیگر، حوزه خاصتری از روابط زوج ها را به منظور شناخت جنبه هایی که ممکن است سرآغاز تضعیف رضایت کلی باشد را بررسی کردند. مطالعات اخیر نشان میدهند که پدر و مادر هر دو یک زوال ناگهانی در جنبه های مثبت و منفی کارکردهای ارتباطیشان به دنبال تولد اولین فرزند نشان دادند.
مادران کاهش رضایت زناشویی، تضعیف در مدیریت تعارضات، ارتباطات منفی، کاهش صمیمیت در ارتباط را نشان دادند (داس، رهودس، استنلی و مارک من، 2009). علاوه بر این پدران یک افت ناگهانی در رضایت، از خود گذشتگی و ارتباطات منفی را از خود نشان دادند. علاوه بر این در سراسر مرحله انتقال میزان درگیری بین والدین افزایش مییابد. در حالی که تبادلات مثبت و فعالیتهای اوقات فراغت مشترک بین زوجین کاهش مییابد. (بلسکی و پنسکی[11]،1988 ).
تأثیر بر فرد
همانطور که دنیای زوجها برای هماهنگی با عضو جدید خانواده تغییر میکند، این میتواند زمان تحول عاطفی، افزایش استرس و خستگی باشد. از پایان حاملگی تا حدود یک ماه پس از تولد، میزان خستگی برای پدر و مادر افزایش یافته و برای چندین ماه باقی میماند (الیک و همکاران[12]،2002). خستگی، انطباق موثر زوجها برای نقش جدیدشان به عنوان والدین و همچنین حل مسئله و یادگیری موثر را دشوار میکند (هارت، فریل و میلدی[13]،1990). همچنین خستگی میتواند برای والدین مشکل ساز باشد و باعث حساس و پاسخگو نبودن به نیازهای همسر خود باشند؛ در مادران، خستگی به میزان پایین رضایت زناشویی بعد از تولد مرتبط است. (الیک و همکاران،2002)
مطالعات متعددی کاهش رضایت زناشویی را در دوران گذار به والدینی نشان میدهند (بلسکی 1990، کوان و کوان 1998، گاتمن و نوتاریوس،2002). درحالیکه تعداد دقیق در کل مطالعات متفاوت است. بخش قابل توجهی از والدین به نظر میرسد کاهش در عملکرد ارتباط را در سراسر مرحله گذار تجربه میکنند.
علاوه بر این، محققان در نظر دارند که، اگر چه تولد یک کودک رویدادی مثبت است، اما از جمله تغییرات عمده زندگی است که میتواند استرس زا باشد. والدین جدید با افزایش خواسته های قرار داده شده در زندگیشان، همراه با از دست دادن حمایتهای محیطی از جانب دوستان و همکاران روبرو میشوند (کوان و کوان،2000). در میان این مطالبات جدید، والدین ممکن است با تغییر در دیدگاه های خود از خودشان روبرو شود. در طی انتقال به مرحله والدینی، سهم[14] احساس خود[15] مادر و پدر افزایش مییابد؛ و احساس مادر از هویت کارمند / دانشجو[16] کمتر میشود. علاوه بر این، کاهش اعتماد به نفس برای مادران جوان بین حاملگی و شش ماه بعد از تولد و برای پدران شش ماه تا هجده ماه پس از تولد، در نهایت قبل از بازگشت به خط پایه اتفاق میافتد (کوان و کوان 2000).
این تغییر در اعتماد به نفس و هویت ممکن است به احساس افسردگی که گاهی اوقات پدر و مادر تجربه میکنند منجر شود. مطالعات نشان میدهند که «اندوه والدینی[17]» که 50٪ مادران ممکن است تجربه کنند تعریف شده به عنوان نشانه های افسردگی جزیی که تا دو هفته بعد از زایمان میماند. علاوه بر این، بالغ بر 10٪ از مادران ممکن است علائم بالینی اختلال مرتبط با افسردگی پس از زایمان را تجربه کنند. (کوان و کوان 2000).
بلسکی و روین (1990) دریافتند که 42٪ از زنان و 46٪ از مردان در نمونههایشان هر کدام در طول سه سال اول گذار به مرحله والدینی تسریع کاهش در عشق را تجربه کردند. علاوه بر این کوان و کوان (1998) دریافتند که 45٪ از مردان و 58٪ از زنان در نمونههایشان کاهش رضایت بین بارداری و هشت ماه بعد از زایمان را تجربه کردند. گاتمن و همکارانش (2002) دریافتند که حدود 67٪ از زوجین در نمونههایشان افت در رضایت در مرحله گذار را تجربه کردند. هرچند، این کاهش در درجه اول در مادران تجربه شد. با این حال، یافته های مهم در میان مطالعات این است که تعداد قابل توجهی از والدین تغییرات در رضایت را در طول دوره گذار تجربه نمیکنند و برخی زوجین حتی افزایش رضایت را تجربه میکنند (بلسکی و رووین،1990).
تعارض و افسردگی
تعارض موضوعی اساسی است که به طور قابل توجهی بر رضایت زناشویی تأثیر دارد. (فینچمن و بیچ، 1999[18]).به طور کلی تعارض، منفی در نظر گرفته میشود، اما محققان نشان دادند که رفتارهای ارتباطی مثبت در طی تعارض در واقع میتواند به نفع رابطه باشد. برای مثال گاتمن (1994) به زوجها پیشنهاد میکند که از چهار رفتار ارتباطی منفی پرهیز کنند: انتقاد کردن[19]، تحقیر کردن[20]، دفاع کردن[21]، بی تفاوت بودن[22]. انتقاد کردن، حمله به شخصیت فرد است. تحقیر کردن، متفاوت با انتقاد است در اینکه در آن قصد توهین است. توهین معمولاً با بیان نام فرد یا طنز خصمانه بیان میشود. دفاع کردن منجر به انکار مسئولیت، بهانه تراشی، تکرار بحث بدون درک نقطه نظر همسر است. بی تفاوت بودن، هنگامی اتفاق میافتد که یکی از زوجها حاضر به تعامل با دیگری نباشد و به جای پیام، (سکوت سنگی[23]) در پیش میگیرد. هنگامی که زن و شوهر درگیر رفتارهای تعارضی ناسالم میشوند مانند مواردی که گاتمن شرح داده است. پیامدهای منفی را میتوان انتظار داشت. برای مثال تعارض با افسردگی و ضعف سلامتی[24] ارتباط داشته است. (بیچ، ففینچمن و کاتز[25]،1998). تعارض همچنین میتواند تأثیر منفی بر انتقال به مرحله والدینی داشته باشد. تعارضات مکرر به کاهش کیفیت ارتباط در طی بارداری منجر میشد (کلور و جانسون،2007).
کلور و جانسن (2007) بیان میکنند مرحله انتقال به مرحله والدینی باعث اختلال و استرس در روابط نمیشود بلکه این مسائل و مشکلاتی است که قبلاً وجود داشتهاند در این مرحله تشدید میگردند. انتقال به مرحله والدینی نیاز به مهارتهاییی ارتباطی سازنده برای حل موثر مسائل دارد (مارکمن، دانکن، استورسلی، هوس[26]،1987). با این حال پدر و مادر های جدید نسبت به قبل از تولد فرزندشان و همچنین در قیاس با افرادی که بچه ندارند، با تعارضات و اختلافات بیشتری درگیر هستند. برخی از این تعارضات و اختلافات از جمله تغییر نقشها و روابط جدید نیاز به گفتگو و بررسی دارند. گفتگو از طریق مهارتهاییی ارتباطی سازنده و مثبت انجام میشود. دانشمندان برجسته[27] توضیح دادند «به نظر میرسد رفتارهای مرتبط با ارتباطات و حل مسئله برای سازگاری طولانی مدت زوجها مهم و حیاتی میباشد» (کاکس، پلی، بورچینال و پین[28]، 1999). مهارتهای ارتباط و حل مسئله، به زوجها کمک میکند تا میزان درگیری و تعارضاتشان را کاهش دهند. توانایی در حل مسئله زوجها در طی دوره انتقال به مرحله والدینی بر رضایت زناشویی آنها تأثیر میگذارد. (کوکس،1999). در تایید یافته های کوکس (1999) مستنداتی نشان میدهد رضایت زناشویی در طول زمان کاهش مییابد. زمانی که نه زن و نه مرد مهارت حل مسئله مثبت و مناسبی ندارند، آنها رضایت زناشویی کمتری را در طول دوره بارداری شرح دادند و کاهش رضایت زناشویی، شدیدتری را نیز در طول دوره انتقال به مرحله والدینی تجربه میکنند. هنگامی که مردان سطوح بالای حل مسئله و ارتباط مثبت را نشان دادند همسران آنها نیز سطوح بالای از رضایت زناشویی و سازگاری با والدینی را با کمترین کاهش رضایت تجربه میکردند. شاید به این دلیل که زن و شوهر در روابط مشترک هستند. مطالعات کاکس، اهمیت رفتارهای ارتباطی سالم را در رضایت زناشویی نشان میدهد. با این حال، بحث در مورد نگرانیها گاهی اوقات میتواند منجر به نارضایتی زناشویی شود، به ویژه در زوجهای که قبلاً مضطرب بودند و مهارتهای حل مسئله مثبت ندارند (کلور و جانسون،2004).
نحوه ایی که زوجها با نقشهای جدید والدینی سازگار میشوند بر «بهزیستی روان شناختی فردی آنها، کیفیت روابط آنها و بهزیستی و رشد فرزندشان» تأثیر بسیار مهمی دارد. (لاچنس – گرزلا و بوچارد[29]،2009). اگر پدر و مادر در مسئولیتها و انتظارات جدید غرق شوند، آنها ممکن است نقشهای بیشتری را تجربه کنند و در نتیجه در معرض خطر بیشتری برای افسردگی قرار گیرند و ممکن است حال و هوای عاطفی منفیتری با خانوادهشان داشته باشند (پری- جنکنز، پیرس و سیر[30]،2007).
تحقیقات نشان میدهند انتقال به مرحله والدینی استرس روانی هردو والد را افزایش میدهد. اما زنان به طور ویژه تری از این شرایط تأثیر میپذیرند (وروف، دووان و کولکا[31]،1981). برای مثال موسسه ملی بهداشت (2005) گزارش دادند 80% از زنان بعد از بارداری نوسانات خلقوخو، احساس اضطراب و غم را تجربه میکنند. در حالی که این حالت تا دو هفته بعد از بارداری بدون مصرف دارو محو میشود.
پدران جدید نیز علائمی از افسردگی بعد از تولد نوزاد گزارش دادند. (بالارد[32]،1996). افسرده شدن یکی از عوامل مهم در طی دوران انتقال به مرحله والدینی میباشد. حمایت اجتماعی میتواند افسردگی و استرسهای عاطفی در طی دوران انتقال به مرحله والدینی را تسکین دهد. حمایت اجتماعی بهم پیوستن[33] را نشان میدهد و اشاره به نوع و میزان منابعی که اعضا شبکه اجتماعی میتوانند به فرد ارائه کنند (لیریتر و بومان[34]،1992). به طور کلی، حمایت اجتماعی با پیامدهای مثبت از قبیل بهزیستی[35] جسمی و روانی و سازگاری اجتماعی مرتبط است (ساراسون و ساراسون، گورانگ[36]، 1997).حمایتهای همسر، دوستان، خانواده افسردگی مادران دارای فرزند کوچک را کم میکند (گلدشتاین، جنرو[37]،1995).
زوجها به طور همزمان تغییر و ثباتی در شبکه اجتماعی شان در طی دوره گذر به والدینی تجربه میکنند. به طور مثال شبکه های اجتماعی کوچکتر میشود. زوجها پس از تولد فرزند میزان تماس با اعضای خانوادهشان را افزایش میدهند (مک کننلل[38]،1986). در واقع، افراد دارای ارتباط با شبکه های خانوادگی گسترده سطح بالاتری از سازگاری را گزارش دادهاند (بوست وپینی[39]، 2002). علاوه بر این، زمانی که والدین جدید رضایت و حمایتهای ارتباطی خانوادگی را درک میکنند آنها به طور ویژه نشانه های افسردگی کمتری را تجربه میکنند. دوستان به طور برجسته برای مادران باقی میمانند. اما پدران کاهش در تعداد دوستان و میزان زمان تماس با آنها را گزارش دادند. در همان زمان رضایت دوستی عامل مهمی در کاهش افسردگی در هر دو پدر و مادر بود. حمایت اجتماعی در انتقال به مرحله والدینی بسیار مهم است.
خستگی
خستگی، عامل مهمی که به کاهش رضایت زناشویی کمک میکند. والدین جدید اغلب از خستگی بعد از تولد نوزاد به خاطر مراقبتهای بی وقفه و خوابهای منقطع و کمبود استراحت شکایت میکنند (لی و زفک[40]،1999). تغذیه با شیر مادر، افسردگی و خستگی نباید مشکل ناچیز و پیش و پا افتاده در نظر گرفته شود بلکه اینها در فعالیتهای عادی، الگوهای فکری، حل مسئله و یادگیری اثر میگذارند که همه این عملکردها برای سازگاری موفقیت آمیز با نقشهای جدید لازم هستند (الیک، هادسون، فلک[41]؛2002). در واقع، زمانی که والدین جدید غرق خستگی میشوند، ممکن است، آنها کمتر نسبت به نیازهای یکدیگر حساس باشند و قادر به مراقبت و توجه به دیگری نباشند. بر خلاف باور عمومی، پدر و مادران جدید خستگی زیادی را تجربه میکنند. الیک، هادسون و فلک (2002) در پژوهشی نشان دادند که مادران در نه ماه بارداری خستگی زیادی را تحمل میکنند، اما پدر و مادر هر دو میزان بالایی از خستگی را تا 4 هفته بعد از تولد تجربه میکنند. از 4 تا 16 هفتگی سطح خستگی باقی میماند. پدر و مادر هر دو میزان خستگی بیشتری را در صبحها نسبت به بعد از ظهر تجربه میکنند. اما جالب توجه است، خستگی بر میزان رضایت زناشویی تأثیر ندارد. با این وجود، خستگی یک پدیده واقعی است که بر پویایی و عملکردهای خانواده تأثیر میگذارد. (الیک، هادسون و فلک،2002).
اوقات فراغت و مصاحبت[42]
بعد از تولد نوزاد، والدین کمتر میخوابند و همچنین آنها زمان کمتری برای فعالیتهای تفریحی و مصاحبت صرف میکنند. تشویق زوجها به صرف زمان با یکدیگر بودن و ایجاد و حفظ رابطه سالم تبدیل به یک موضوع ناراحت کننده میشود. ازدواجهای معاصر بر اساس «الگوی ابراز گری[43]» میباشند. دیو و ویلکسون (2011) بر ارتباط هیجانی و عقیده دلبر بودن[44] تاکید میورزند. در واقع «هیچ چیزی به اندازه گرسنگی و گریه نوزاد رویای ازدواجهای معاصر را تهدید نمیکند. اوقات فراغت اغلب کنار گذاشته میشود. با این حال مطالعات نتایج متنوعی را نشان میدهند؛ کاهش زمان فراغت لزوماً بر رضایت زناشویی در طی انتقال به مرحله والدینی تأثیر ندارد.»
در مطالعه کالکسون و پری جینکنز[45] (2008) زن و شوهر هر دو کاهش زمان اوقات فراغت مشترک و مستقل بعد از تولد اولین نوزاد را تجربه میکنند. با کمال تعجب، کاهش در اوقات فراغت مشترک (زمان با هم بودن) به طور واقعی با پیامدهای مثبت تأهل مرتبط است. تجزیه و تحلیلهای بیشتر نشان داد، زوجهایی که بیشترین میزان اوقات فراغت را در طی بارداری تجربه کردند بیشترین کاهش در اوقات فراغت مشترک را در طی انتقال به مرحله والدینی تجربه کردند. صرف زمان با کیفیت با یکدیگر قبل از والد شدن و ادامه دادن رفتارهای ارتباطی مثبت بعد از تولد نوزاد، نشان میدهند که به نفع زوجها میباشد. از سوی دیگر، مطالعات دیو و ویلکوکس[46] (2011) زمان مشترک کم، کاهش رضایت زناشویی را در زنان پیش بینی میکند. در واقع، زنان حاضر به از دست دادن زمان با یکدیگر بودن نیستند. صرف زمان کمتر با یکدیگر بودن منجر به فرصتهای کمتر برای برقراری ارتباط در نتیجه کاهش صمیمیت عاطفی میگردد.
زمان کم با هم بودن مانع تداوم ابراز گری[47] ازدواج میگردد، که به نوبه خود به کاهش رضایت زناشویی در مادران کمک میکند. به ویژه این یافتهها برای زوجهایی که در مدت کوتاهی بعد از ازدواجشان والد شدند، دیده میشود. علیرغم، صرف کم زمان فراغت و مصاحبت با یکدیگر، زوجها ممکن است با یکدیگر زمان بیشتری جهت انجام امور مربوط به نوزاد صرف کنند. اما این سؤال پیش میآید چرا کاهش در زمان اوقات فراغت، باعث نارضایتی در همه زوجها نمیگردد. (کلکستون و پرری – جنکینز[48]،2008). در حقیقت، مدت زمان صرف شده با یکدیگر برای مراقبت از نوزاد مزایای بسیاری دارد. بر این اساس گذراندن وقت با یکدیگر به طور فعال برای مراقبت از نوزاد نسبت به فعالیتهای منفعل مثل تلویزیون تماشا کردن، مزایای بیشتری برای ازدواج دارد (کلکستون و پرری – جنکینز،2011).
تقسیم کار و دیدگاههای جنسیتی
یکی دیگر از تغییرات در طی انتقال به مرحله والدینی تقسیم کار است. والدین جدید تمایل به اتخاذ شیوه های سنتیتر کار، خانواده دارند از قبیل اینکه زنان بیشتر کارهای خانه و مراقبت از فرزندان را بدون در نظر گرفتن ساعت کار خودشان بر عهده بگیرند (دیو وویلکوکس، 2011a). در طی انتقال به مرحله والدینی، زنان میزان زمان انجام کارهای خانه را افزایش میدهند. در حالی که، زمان انجام کارهای خانه در مردان مشابه سابق است (گجردیگن و سنتر[49]،2004). در واقع، قبل از تولد نوزاد، زنان سه برابر در مقایسه با مردان بیشتر در کارهای خانه زمان صرف میکنند (بیست و چهار ساعت در مقایسه با نه ساعت). در طی انتقال به مرحله والدینی، به طور میانگین هر هفته شش ساعت وقت صرف کارهای خانه میکنند. انتقال به مرحله والدینی شکاف جنسیتی را با توجه به تقسیم کار افزایش میدهد (باکستر، هویت، هاینز[50]،2008).
علاوه بر نگرانی درباره پریشانی زوجها، موضوع انتقال به مرحله والدینی برای محققان جذاب است زیرا این موضوع معمولاً زمانی برای افزایش تفاوت جنسیتی میباشد. برای محققان علاقمند به تفاوتهای جنسیتی، انتقال به مرحله والدینی به عنوان یک زمان بحرانی در نظر گرفته میشود طوری که تفاوتهای جنسیتی تقویت شده، منجر به ادراکهای جنسی از مادری و پدری میگردد. زمانی که مرد و زن والد میشوند، رفتارهای خانوادگی و کارهایشان به طور چشمگیری متفاوت میشود. (بیانچی، میلکی، سیرو رابینسون[51]، 2000؛ بلسکی و کلی[52]،1994).
درحالیکه مشارکت زنان در بازار کار از سال 1960 به طور پیوسته افزایش یافته است. اکثریت تحقیقات درباره الگوهای کاری در طی انتقال به مرحله والدینی دریافتند که زنان بعد از بچه دار شدن تمایل دارند که کمتر کار کنند (بینچی و همکاران 2000؛ کوان و کوان،1992؛ سنچز و تامسون[53]، 1997)
مطالعات نشان میدهد که قبل از والدینی، زنان 40 ٪ از مخارج زندگی را با اشتغال خود تأمین میکنند اما بعد از تولد اولین فرزند تنها 38٪ و بعد از تولد دومین فرزند تنها 22٪ از مخارج را تأمین میکنند. (سنچز و تامسون 1997).
اگرچه الگوهای کار پدران نیز تغییر میکند، اما زمانهای کاری آنها به اندازه کار مادران تغییر نمیکند. (سانچز و تامسون،1997). برخی مطالعات نشان دادند مردان صاحب فرزند، بیشتر از مردان بدون فرزند کار میکنند (جکوبز و گیرسون[54]، 2004). سانچز و تامسون (1997) استدلال میکنند که الگوهای کاری مردان بعد از تولد اولین فرزند ثابت میماند اما هنگامی که آنها دو یا سه فرزند دارند زمانشان بیش از سه ساعت در هفته افزایش مییابد.
برخی تحقیقات به بررسی اینکه آیا مادران جدید تقسیم کارهای خانه را عادلانه یا غیر عادلانه درک میکنند. بر طبق نظر تامپسون (1991)، عدالت به سه عامل شناخته شده به عنوان چارچوب توزیعی عدالت[55] بستگی دارد: خواستهها و ارزشها[56]، مقایسه اجتماعی[57]، طرز عمل عدالت[58]. خواستهها و ارزشها به خواستهها و انتظارات فرد اشاره دارد. در این مورد، آیا زنان از میزان کارهای خانه که انجام میدهند و میزان وظایفی که همسرانشان بر عهده دارند، رضایت دارند. زنان به احتمال زیاد تقسیم کارها را هنگامی که آنها کارهای بیشتری انجام میدهند و همسرانش کمتر از حد مطلوب انجام میدهند، ناعادلانه میدانند. علاوه بر بررسی این عامل (کمک مرد در کارهای خانه) برخی معتقدند مردان بیشتر به درآمد خانواده کمک میکنند و کار بیرون مانع از انجام کارهای خانه میشود. (گریکن و گراو[59]،1983). عامل دوم که توصیف میکنند «زنان میزان کارهایی که انجام میدهند را با کارهایی که همسرانشان انجام میدهند، مقایسه میکنند.» علاوه بر این وضعیت خود را با دیگران مقایسه میکنند. به طور مثال زنان ممکن است مقایسه کنند که چقدر همسر دوستش، کارهای خانه را انجام میدهد. زمانی که احساس کند وضعیت خودش بهتر از دیگران است در کل احساس انصاف بیشتری میکند (تامپسون،1991). عامل سوم که بر ادراک عدالت تأثیر دارد، شامل طرز عمل عدالت است یا اینکه آیا زنان به تقسیم کار نابرابر مشروعیت میدهند. اغلب مشروعیت عدالت و انصاف از طریق باز بودن ارتباطات احساس میشود، یعنی جایی که زنان احساس کنند به راحتی میتوانند در مورد مشکل و جستجوی راه حل آن با همسرانشان صحبت کنند (تامپسون،1991).
به عنوان مثال کلارک[60] (2001) نگرانیهای والدین جدید را در مورد کارهای خانه و مطلوبیت آنها بررسی کرد. قبل از والد شدن، زنان گزارش کردند که اکثر کارهای خانه را انجام میدادند و معتقد بودند تا حد زیادی ناعادلانه بود. با این حال پس از تولد بچه، وظایف تا حد زیادی افزایش یافت و زنان تقسیم ناعادلانه کار را بیشتر درک کردند و با شکایت به شوهرانشان واکنش نشان دادند. جالب توجه است، در این مطالعه مردان همچنین نابرابری کارهای خانه را درک کردند اما به طور دفاعی یا با شکایت کردن مستقیم از همسرانشان پاسخ میدادند. کلارک (2001) اینها را به عنوان الگوی ارتباطی منفی تقاضا- کناره گیری[61] شناسایی کرد با افزایش تعارضات حل نشده زنان نارضایتی زناشویی افزایش و کیفیت کلی زناشویی کاهش مییابد (پاپ، کورس و کامینگز،2009[62]).
برنامه کار زوجها همچنین میتواند سبب تعارض زناشویی در طی انتقال به مرحله والدینی باشد. شیفت کاری شبانه به ویژه برای زوجها با بچه کوچک به عنوان مشکل ویژه شناسایی شده است (پرسر[63]،2000). با این حال، اکثر والدین شیفتهای کاری مخالف را انتخاب میکنند (پرسر،2005). به طوری که از هزینه های بالای پرستاری بچه جلوگیری کنند یا ترجیح میدهند از فرزندشان، خودشان مراقبت کنند. با این حال، گاهی اوقات، کار شیفت شبانه نیاز است، هر چند افراد در شیفت کاری شبانه، سطح بالاتری از افسردگی را تجربه میکنند. علاوه بر این افسردگی ارتباط بالایی با تعارض زناشویی دارد (پری، جنکینز، گلدبرگ، پیرس و سایر[64]،2007). بنابراین شیفت کاری شبانه به واسطه افزایش افسردگی و تعارض میتواند تأثیر منفی بر هر دو نان آور خانواده – پدر و مادر جدید- بگذارد.
علیرغم برخی تحقیقات ذکر شده، همه زوجها نابرابری در انجام وظایف را ادراک نمیکنند. در مطالعه کلور و همکارانش[65] (2002) به بررسی تقسیم کار در طی انتقال به مرحله والدینی با استفاده از چارچوب عدالت توزیعی انجام شده بود، گزارش کردند که برداشت از عدالت هنوز هم بالاست. درک بی عدالتی در زمان انتقال به مرحله والدینی بیشتر میشود. زنان احتمالاً بی عدالتی را هنگامی بیشتر درک میکنند که کمکهای شوهرانشان را با زحمتهای خودشان مقایسه میکنند. عدالت در تقسیم کارها برای زنان بعد از تولد فرزند مهمتر از دوران بارداری است. در همین زمان، این عامل برای زنان معنادار تر از همسرانشان است (کلور و همکاران،2002). این نتایج به ویژه به علت تأثیری که بر رضایت زناشویی دارند، معنادار میشوند. (دیو، ویلکوکس[66]،2011). علاوه بر این، نگرش درباره تقسیم کار میتواند بر ادراک از نقش جنسی مناسب بستگی داشته باشد. به طور مثال، زمانی که پدران باورهای سنتی در مورد نقش جنسی و فعالیتهای زنان مثل کارهای خانه و مراقبت از فرزندان را حفظ میکنند، آنها نارضایتی بیشتر و عشق کمتری به زنانشان را گزارش کردند. به همین ترتیب، هنگامی که زنان نگرشهای سنتی با تقسیم کار کمتری را گزارش کردند، آنها عشق کمتر به همسرانشان و افزایش تعارض را نشان دادند (مک درمید و همکاران[67]،1990). با توجه به نتایج مطالعات مک درمید و همکارانش، زوجها اگر نگرشهایی را حفظ کنند که از باورهای نقش جنسی سنتی حمایت میکند و خودشان نیز از نقشهای سنتی رضایت داشته باشند، احساس رضایت زناشویی بالایی خواهند داشت. زوجهای بیشتر در معرض خطر نارضایتی زناشویی هستند که با نگرش سنتی، نقشهای زناشویی غیر سنتی (مساوات طلبانه) را بر عهده میگیرند.
محققان نشان میدهند عدم تعادل بین تقسیم وظایف کاری بعد از تولد بچه ممکن است بر عملکرد زن و شوهر تأثیر بگذارد (کوان و کوان،2000). به طور خاصتر، انتظارات برآورده شده یا برآورده نشده مادران در مورد دخالت پدر در مراقبت از کودک با میزان رضایت از رابطه هر دو زوج مرتبط است (کوان و کوان،2000).
مطالعات لی و دوهرتی[68] (2007) نشان میداد رضایت مردان در ارتباط با رابطه زناشویی آنها میباشد، مردانی که رضایت زناشویی بیشتری دارند، زمان بیشتری را صرف فرزند خود میکنند نه تنها برای انجام نقش پدری بلکه برای اینکه عشق و همکاری خود را به همسرش نشان دهد. بنابراین در طی انتقال به مرحله والدینی اگر کارها عادلانه باشند، نه تنها برای زن بلکه برای هر دو زوج مزایایی در بردارد. با این حال، ممکن است مردان دریابند که مراقبت از رفتارهایی که منجر به باورهای جنسیتی سنتی میشود، مشکل است. با این حال، مردان اغلب دو تناقض را احساس میکنند. اولین آنها جذب رفتارهایی میشوند که به عنوان والد درگیر هستند دومین انتظارات جنسیتی سنتی یا فشارهای اجتماعی و فرهنگی را منعکس میکند که با یکدیگر فرصتها را برای فعالیتهای مردان که به والد تبدیل میشوند محدود میکنند. (کلولو[69]،1991). پدران اغلب تشویق میشوند تا به عنوان حامی و مربی در طی کار عمل کنند، بنابراین نشانگر دلسوزی و مهربانی مرد میباشد. به خصوص در طی مراحل اولیه انتقال به مرحله والدینی و همچنین در سراسر زندگی کودک، مادران مسئولیت اصلی مراقبت از کودک را بر عهده دارند. در نتیجه پدران ممکن است احساس کنند برای زنان روابط زناشویی درجه دوم اهمیت را دارد (اوئیس و ابرین[70]،1987). پدران به طور سنتی تلاش میکنند مدیر خانه باشند درحالیکه کلیشه های جنسیتی مانع از عمل کردن به عنوان شخصیت مرکزی خانه است. مردان اغلب با ساعات کاری بیشتر و زمان حضور کمتر در خانه مواجه هستند بنابراین نقشهای جنیستی تقویت میشود و فاصله در روابط زناشویی را ایجاد میکند (کلولو[71]،1991).
ایدئولوژیهای جنسیتی همچنین ادراک مادران در انتقال به مرحله والدینی را تحت تأثیر قرار میدهد. زنان به طور معمول به عنوان مراقبان کودک عمل میکنند و سهیم کردن مردان را در مسئولیتهای کودک مشکل بدانند. گاهی اوقات حتی اگر همسرانشان خیلی فعال و یا ماهر شوند، احساس تهدید میکنند (کوان و کوان،1992). در همین حال، برخی زنان ناامیدی را در طی انتقال به مرحله والدینی تجربه میکنند در نتیجه مادران جدید معنا را در فرزند خود جستجو کنند. در واقع، خانواده مجدداً نقشهای جنسیتی را ایجاد میکند که مادران نقش اصلی خود را مراقبت از دیگران نشان میدهند و اینکه آنها نیازهای خودشان را با این الگوهای روابط تطبیق میدهند (کلواو، 1991). به طور خلاصه، مطالعات کلولو نشان داد که زوجها میتوانند انتقال به مرحله والدینی را گسترش تفاوت جنسیتی تجربه کنند، که میتواند سرخوردگی[72] و نارضایتی زناشویی را ایجاد کند.
به طور اساسی، گذار به والدینی یکی از مهمترین و بزرگترین نقشی است که افراد در طول زندگیشان تجربه میکنند. (فینی[73]،2001). هر چند اغلب این دوره با ناراحتی و عدم قطعیت همراه است، اضطراب تغییر نقش میتواند واسطه باشد هنگامی که زوجها نقش والدی را تجربه میکنند (کست[74]، 2004).
زوجهای که در مورد اجرای نقشهای فردی خود به عنوان والد توافق دارند میزان کمتری نارضایتی زناشویی را در گذار به والدینی تجربه میکنند (کست،2004).
هویت و اضافه بار نقش[75]
هنگامی که فرد والد میشود، او (زن یا مرد) باورهایی دارد درباره آنچه که وسیله انجام این نقش است، بنابراین هویت والدینی فعال میشود (کست،2004). اگر زوجها دارای انتظارات نقشی متفاوت هستند و به هم خوانی نقش والدینی نرسیدهاند، هر یک از والدین ممکن است تایید هویت والدینی را به سختی تجربه کند. در حقیقت مطالعه کست (2004) نشان داد که نابرابری نقش بر بهزیستی هر دو (افسردگی و سایر اختلالات خلقی) و بهزیستی زناشویی (خوشبختی زناشویی[76]، عشق، اعتماد) تأثیر دارد. هم خوانی و تناسب نقش علاوه بر تایید هویت والدینی به عنوان یک پیش بینی کننده قوی رضایت زناشویی نیز میباشد. جالب توجه است، زن و شوهر با انواع مختلف نقش شناخته میشوند. زنها معمولاً در ابتدا نقش والدینی را تشخیص میدهند و تمایل دارند خودشان را کمتر از یک شریک و بیشتر از یک والد ببینند. از طرف دیگر، مردان به تدریج تغییر نقش را درک میکنند (کوان و کون،2000). علاوه بر این، محققان در نظر دارند که، اگر چه تولد یک کودک رویدادی مثبت است، تغییرات عمده زندگی میتوانند استرس زا باشند. والدین جدید با افزایش خواسته های قرار داده شده در زندگیشان، همراه با از دست دادن حمایتهای محیطی از جانب دوستان و همکاران روبرو میشوند (کوان و کوان،2000). در میان این مطالبات جدید، والدین ممکن است با تغییر در دیدگاه های خود از خودشان روبرو شود. در طی انتقال به مرحله والدینی، سهم[77] احساس خود[78] مادر و پدر افزایش مییابد؛ و احساس مادر از هویت کارمند / دانشجو[79] کمتر میشود. علاوه بر این، کاهش اعتماد به نفس برای مادران جوان بین حاملگی و شش ماه بعد از تولد و برای پدران شش ماه تا هجده ماه پس از تولد، در نهایت قبل از بازگشت به خط پایه اتفاق میافتد (کوان و کوان 2000).
این تغییر در اعتماد به نفس و هویت ممکن است به احساس افسردگی که گاهی اوقات پدر و مادر تجربه میکنند منجر شود. علاوه بر این، بالغ بر 10٪ از مادران ممکن است علائم بالینی اختلال مرتبط با افسردگی پس از زایمان را تجربه کنند. در حالی که والد شدن میتواند تجربه لذت بخش یا مرحله زیبایی از زندگی درک شود (رافائل، لیف[80]،2001). علاوه بر این، بسیاری از زنان شایستگی و خودمختاری خود را در پرداختن به کار خارج از خانه میدانند و دلیل آنها برای احساس استرس، از دست دادن جنبه های هویت حرفه ایی شان میباشد (پیسی،2004).
علاوه بر این، درگیری زیاد با نقش به رقابت درخواستها بین کار و زندگی خانه مرتبط است. در طی انتقال به مرحله والدینی، یک زوج ممکن است که احساس کند برای انجام حرفه و نقش والدینی زمان کم دارد و یا منابع به اندازه کافی ندارد. غرق شدن بیش از حد در این نقش ممکن است سبب مشکلاتی برای والدین گردد (مولر، هوانگ و ویکبرگ[81]،2008). احساس غرق شدن در نقش در طی انتقال به مرحله والدینی میتواند با برنامه ریزی جهت بارداری تسهیل گردد. برای زوجها، بارداری برنامه ریزی شده احساس غرق شدن در نقش جدید را کاهش میدهد و رضایت از والدینی را افزایش میدهد. در بارداریهای برنامه ریزی شده، مردان متأهل رضایت بیشتری از نقش والدینی خود ابراز میکنند (لچنس – گرزیلا و بوچارد[82]،2009). در مقایسه رضایت والدینی زنان تحت تأثیر بارداری برنامه ریزی شده یا وضعیت زناشویی آنها نمیباشد. در عوض، «رضایت مادران جدید بستگی به میزان پذیرش نقش از جانب همسرشان دارد» (لچنس – گرزیلا و بوچارد[83]،2009). به طوری که رضایت از خودشان بسیار زیاد به رضایت از همسرشان بستگی دارد. این یافتهها نشان میدهد بارداری برنامه ریزی شده و غرق شدن در نقش عامل مهمی برای در نظر گرفتن رضایت هر دو والد میباشد.
صمیمیت هیجانی و جنسی
بسیاری از زوجها در طی انتقال به مرحله والدینی صمیمیت جنسی شان تعدیل میشود. در طی بارداری، از زوجها خواسته شود که از آمیزش جنسی به خاطر دلایل پزشکی و عوارضی از قبیل خونریزی واژینال، انبساط زود دهانه رحم[84]، یا چند قلو زایی پرهیز کنند (رید[85]،1999). با این حال، اکثر زوجها میتوانند با خیال راحت به صمیمیت جنسی ادامه دهند. بارداری میتواند با تاکید بر تمایلات جنسی باشد (لیبلموم[86]،2002)؛ علاوه بر این، برخی از زنان رابطه جنسی در طی بارداری را به ویژه در طی دو سه ماهه اول بارداری رضایت بخش تر عنوان کردند (وستیمر، گرونبئوم[87]، 1999). از سوی دیگر، مطالعات دیگر گزارش دادند «کاهش علاقه زنان به صمیمیت جنسی، عمدتاً به دلیل تهوع[88] و ناراحتی عمومی میباشد» (ریگان، لایل، اوتو و جوشی[89]،2003). علاوه بر این، زنان اغلب احساس میکنند به دلیل بدن در حال گسترششان از نظر فیزیکی غیر جذاب (زشت) شدهاند (کوان و کوان،1992).
زنان نه تنها تغییرات جنسی را تجربه میکنند بلکه مردان نیز با چالشهایی در صمیمیت جنسی روبرو میشوند. به طور ویژه ترس مردان از آسیب رساندن به نوزاد از طریق دخول در سه ماهه سوم بارداری زیاد میشود (ماسونی، مایو، تیمارچی، دی پونزیو، فیوریتی[90]،1994).
بعضی از مردان نیز بازداریهای روانی را تجربه میکنند وقتی که همسرانشان به نقش مادری مبدل میشوند. به خاطر این اعتقاد که نمیتوان مادران را جنسی تصور کرد. (کوان و کوان،1992). مردان همچنین احساس مضطرب بودن درباره شروع فعالیتهای جنسی میکردند و بحث درباره خواستهها و نیازهای جنسی با همسرانشان را مشکل قلمداد میکردند (کوان و کوان،1992). نگرانیهای جنسی بعد از انتقال به مرحله والدینی ادامه مییابد. بعد از تولد نوزاد مردها نسبت به احساسات متمرکز مادران به نوزادان حسادت میکنند، این امر منجر به حس رهاشدگی و طرد در آنها میشود (رافائل- لف[91]،2001). به همین جهت مردان به دنبال رابطه جنسی با همسرانشان هستند تا اطمینان مجددی از عشق همسرانشان کسب کنند و به آسانی با آنها دوباره ارتباط ایجاد کنند. بهر حال در این دوره مادران خسته هستند و تمایل دارند بجای آمیزش جنسی، بخوابند، این امتناع جنسی باعث افزون شدن احساسات رهاشدگی در مردان میشود (پیسی،2004). در همان زمان مادران در خانه احساس انزوا میکنند و نسبت به ارتباطات همسرانشان با منابع بیرون از خانه احساس حسادت میکنند. در نتیجه هر دو زوج احساس رها شدگی میکنند.
در همین حال، زنان در حال بهبود جسمانی بعد از تولد نوزاد هستند. بسیاری از مادران نوسانات هیجانات را به طور گسترده تجربه میکنند و شاهد افسردگی بعد از زایمان هستند (کوان،1996).
زنان به طور کلی درد در سه منطقه از بدنشان را بیان میکنند: سینه، شکم و عجان[92]، (میان دو راه) (پیسی 2004). از شرایط فیزیکی طولانی مدت مانند خشکی واژن، و … میتواند باعث دردناک شدن و ناراحتی در صمیمیت جنسی شود (دیکسون، بوس و پاول[93]،2000 ). مراقبت دائمی از فرزند بر پاسخ به صمیمیت جنسی تأثیر میگذارد. شیردهی تولید استروژن را سرکوب میکند، هورمونی که به توانایی زنان در پاسخ فیزیکی به برانگیختگی جنسی کمک میکند (بانکرافت[94]،1989). علاوه بر این، مادران شیر ده با تحریک جنسی سینه احساس ناراحتی میکنند (آلدر[95]،1994). علاوه بر این بسیاری از مادران احساس عدم جذابیت میکنند (پیسی،2004).
روابط در حال تغییر بین فردی زوجین بر صمیمیت جنسی در انتقال به مرحله والدینی تأثیر میگذارند و رضایت زناشویی در طی این دوران کاهش پیدا میکند (لارنس و کاب، راتمن و راتمن[96]،2008). در عین حال کیفیت روابط و زمینه صمیمیت جنسی بر پاسخهای جنسی زنان تأثیر زیادی میگذارد. (لیبلیوم[97]،2002). همانطور که کوان و کوان (1992) اظهار کردند «احتمالاً بزرگترین عامل مداخله گر در صمیمیت جنسی در اتاق خواب از اتفاقات بیرون از اتاق خواب تأثیر میپذیرد». بافت والدینی دربرگیرنده مراقبت از نوزاد نیازمندی است که میخواهد با تغییرات اساسی چندگانه در زندگی روزمره سازگار شود. در کوتاه مدت صمیمیت جنسی پس از تولد فرزند کاهش مییابد (پیسی،2004). از دست دادن صمیمیت جنسی منجر به کاهش رضایت زناشویی میشود و در عین حال کاهش صمیمیت جنسی میتواند انعکاسی از تنشهای روابط و احساسات بغرنج مربوط به انتقال به مرحله والدینی باشد (پیسی،2004 ).
هر چند بحث کردن درباره نگرانیهای جنسی برای زوجین مشکل است اما آنها میتوانند ارتباطات بازی در مورد احساسات، نیازها و یا آرزوهایشان داشته باشند در حالی که به طور همزمان تماسهای غیر جنسی مثل آغوش گرفتن و نوازش کردن افزایش پیدا کند (کوان، کوان،1992). این مراحل میتوانند موجب احساس صمیمیت زناشویی شوند حتی زمانی که روابط جنسی کم است. صمیمیت هیجانی به اندازه صمیمیت جنسی مهم است و میتواند انتقال به مرحله والدینی را تسهیل کند. زوجین موفق سبکهای ارتباطی را نشان میدهند که به عنوان هم سویی هیجانی[98] شناخته شدهاند. هم سویی هیجانی همراه با استفاده از رفتارهای ارتباطی مثبت مثل نشان دادن همدلی و در نظر گرفتن دیدگاه یکدیگر، گوش دادن خالصانه و پاسخ دادن به نیازهای یکدیگر و گفتگو درباره آینده مشترک است(کوران،هازن، جاکوبویتزو ساساکی[99]،2006). هنگام بحث در مورد مشکلات هم سویی هیجانی شامل استفاده از همدلی است در حالی که از خصومت و کناره گیری اجتناب میشود(گات من،1994).هم سویی هیجانی امری برجسته در انتقال به مرحله والدینی است. زمانی که همسران نیاز به ارتباط سازنده درباره خیلی از تغییرات مرتبط با زندگی روزانه دارند. بعلاوه ارتباط زناشویی مثبت باعث هم والدینی[100] موثر میشود (بوندس و گندولی[101]،2007).
خانواده مبدأ میتواند بر ازدواج و توانایی هم سویی هیجانی زوجین تأثیر بگذارد. مردان به ویژه تحت تأثیر تجارب خانواده اصلی خود هستند. زمانی که مردان تجارب روابط مثبت بین والدینشان را به یاد میآورند، رضایت زناشوییشان کمتر کاهش پیدا میکند (بلسکی و ایزابلا،1985). در واقع زنان تجارب خانواده مبدأ مردان را به عنوان دلیلی برای میزان رضایت زناشویی شوهرانشان میدانند (سبتلی و بارتلی – هارینگ[102]،2003).
کوران و همکاران (2006) تغییراتی را در هم سویی هیجانی زوجین بعد از 24 ماه پس از زایمان کشف کردند که به واسطه بازنمایی منفی از ازدواج والدینشان پیش بینی میشد (تعارض بیشتر و عاطفه و ارتباط کمتر). علاوه بر این بینش کمتری نسبت به چنین خاطرات منفی داشتند. نتایج نشان داد مهارتهای هم سویی هیجانی میتوانند به صورت بین نسلی[103] انتقال یابند. با این حال این الگوها قابل تغییر هستند، افرادی که نسبت به تعاملات ناهماهنگ والدین خود بینش پیدا میکنند، زندگی زناشوییشان بهبود مییابد و میتوانند مشکلات زناشویی را پیش بینی کنند و در جهت بالا بردن تلاشهایشان جهت حفظ هم سویی هیجانیشان انگیزه بیشتری دارند.
بنابراین به عنوان یک ابزار برای افزایش ارتباط زناشویی مثبت در انتقال به مرحله والدینی همسران میتوانند تشویق شوند تا بینشهای بیشتری نسبت به رفتارهای ارتباطی زناشویی والدینشان کسب کنند.
مذهب و معنویت
اعتقادات مذهبی بر ارتباطات در خانواده میتواند تأثیر بگذارد. به طور مثال خانواده های مسیحی به نشان دادن نقشهای جنسیتی خاص تمایل دارند (کولانر[104]،2009). نقشهای جنسیتی با رضایت زناشویی و ارتباطات پذیرا و باز گره خورده است (ویلکوکس و نوک[105]،2006).
درخواست نسل پاک از خداوند نماد دینى اندیشه فرزند آوری است. قرآن در وصف مؤمنان میگوید: «آنها کسانى هستند که در مناجات خویش با پروردگارشان میگویند: از همسران ما مایه هاى نور و روشنایى چشم قرار ده» (فرقان، 24). در دعاى زفاف در عروسى نیز آمد است: «خداوندا! از این وصلت و پیوند فرزندى عطا فرما که سالم و پاک و باهوش باشد. »[106]
با نگاهى به آموزه هاى دینى فرزندان میتوانند تأثیرات مثبت و سازنده در زندگى والدین داشته باشند. از نظر اسلام، فرزندان از ارکان مهم خانواده محسوب میشوند. در کلمات و سیره ائمه (علیهم السلام) نگرش مثبت نسبت به فرزند وجود دارد. در روایات به فرزند آوری توصیه جدى شده است. قال رسول اللّه: انهم ثمره القلوب و قره الاعین (کنز العمال، ج 16، ص 284). در برخى تعابیر آمده است که فرزند داشتن مایه خوشبختى خانواده است و از سعادت افراد این است که فرزند یا فرزندانى داشته باشند که در اخلاق و رفتار و شکل ظاهرى شبیه آنها باشند «من سعاده الرجل أن یکون له الولد یعرف فیه شبهه وخلقه وخلقه وشمائله» (وسائل الشیعه، جلد 21، صفحه، 356).
اسلام و قرآن تشکیل خانواده و فرزند آوری را نه تنها باعث مشکلات معیشتی در خانواده نمیداند بلکه توسعه معیشتی را پس از ازدواج و صاحب فرزند شدن به واسطه تلاش و برکت همراه آن، تضمین کرده است. بر اساس آموزه های دینی، فقر و نداری مانعی در جهت تشکیل خانواده و اندیشه فرزند آوری نیست؛ زیرا خداوند در پرتو ازدواج و فرزند برکت و بی نیازی عطا میکند. یکی از آموزههایی که در روایات بر آن تأکید شده این است که فرزند موجب برکت در خانواده است. برکت عبارت است از فراوانی، رونق، فزونی، سعادت و نیک بختی. در این تعریف برکت شامل مجموعه ای از هیجانها، اندیشهها، رفتارها و احساسهایی است که به طور وسیع با سلامت و بهداشت روانی خانواده در ارتباط هستند (وسایل الشیعه، ج 21، ص 355).
از مجموع آیات و روایات استفاده میشود که فرزندان مواهب و نعمتهای الهى براى والدینند. پدر و مادرها اگر به وظایف خود، در قبال آنها به درستى عمل کنند میتوانند از این نعمتهای الهى هم چون سایر نعمتها بهرهمند شوند (وسایل الشیعه، ج 21، ص 355).
مطالعات کلونر[107] (2009) نشان دادند که انطباق و هماهنگی خانواده با اعتقادات مذهبی، هنجارهای خانواده را تقویت میکند. علاوه بر این، حضور در مراسم مذهبی میتواند فواید زیادی برای زنان در نقشهایشان به عنوان همسر و مادر داشته باشد. حضور مذهبی نشان میدهد به زنان در مورد تعالیمی که مادر بودن یک ندای الهی[108] یا یک وظیفه مقدس[109] است. اکثر آموزه های مذهبی بر اهمیت باروری و پرورش کودک تاکید میکنند. علاوه بر این تعالیم مذهبی بر ارزش روابط زناشویی و والد – فرزندی سالم تاکید دارند. علاوه بر این گروههای مذهبی تسهیلاتی را برای خانوادهها دارای کودک پیشنهاد میدهند، به طور مثال یادگیری یا برنامه های فعالیت محور (ماهونی، پارگامنت، موری- سوانک و موری- سوانک،2003). در نهایت، حضور مذهبی زنان تماسهای اجتماعی و دیگر ابزارهای حمایتی را فراهم میسازد. در مجموع، آموزه های مثبت در مورد تربیت کودک و والدینی علاوه بر حمایت اجتماعی و عملی میتواند تنشهای تجربه شده در انتقال به مرحله والدینی تسکین دهد (دیو و ویلکوکس، b2011).
بعد از تجزیه و تحلیل دو سری از دادهها که از شرکت کنندگان در ارزیابی ملی خانواده و زنان خانه دار[110] بدست آمد، ویلکاکس و دیو (b2011) به این نتیجه رسیدند که حضور مذهبی از کاهش رضایت زناشویی در زنان جلوگیری میکند. وقتی زنان به طور منظم در مراسم مذهبی قبل از تولد اولین فرزند خود حضور پیدا میکنند، آنها به احتمال کمتر نسبت به مادرانی که به ندرت حضور داشتند یا اصلاً حضور نداشتند، کاهش در رضایت زناشویی را تجربه میکنند. زنانی که به طور هفتگی در مراسم مذهبی بعد از تولد فرزندشان حضور پیدا میکردند کمتر افت در رضایت زناشویی را تجربه کردند (ویلکاکس و دیو، b2011).
[1] childrearing
[2] discipline
[3][3] values
[4] education
[5] involvement
[6] Feenberg
[7] Belsky, J., & Pensky, E.
[8] Lee, C.S. & Doherty, W.J.
[9] Belsky, J., & Rovine, M.
[10] Cowan, P. A., Cowan, C. P., Schulz, M. S., & Heming, G.
[11] Belsky, J., & Pensky, E.
[12] Elek et al.
[13] Hart, Freel, & Milde
[14] portion
[15] sense-of-self
[16] worker/student
[17] baby blues
[18] Fincham, F. D., & Beach, S. R.
[19] criticism
[20] contempt
[21] defensiveness
[22] stonewalling
[23] stony silence
[24] poor health
[25] Beach, Fincham, &Katz
[26] Markman, Duncan, Storaasli, & Howes
[27] leading scholars
[28] Cox, Paley, Burchinal, & Payne
[29] Lachance-Grzela & Bouchard
[30] Perry-Jenkins, Goldberg, Pierce & Sayer
[31] Veroff, Douvan, & Kulka
[32] Ballard
[33] interconnected ness
[34] Laireiter & Baumann
[35] wellbeing
[36] Sarason, Sarason, & Gurung
[37] Goldstein & Genero
[38] McCannell
[39] Bost, Cox, & Payne
[40] Lee & Zaffke
[41] Elek, Hudson, & Fleck
[42] Leisure and Companionship Time
[43] expressive model
[44] soul-mate
[45] Claxton and Perry-Jenkins
[46] Dew and Wilcox
[47] expressive
[48] Perry-Jenkins & Claxton
[49] Gjerdingen & Center
[50] Baxter, Hewitt, & Haynes
[51]Bianchi,Milkie, Sayer, Robinson
[52] Belsky and kelly
[53] Sanchez and Thomson
[54] Jacobs and Gerson
[55] distributive justice framework
[56] wants and values
[57] social comparison
[58] procedural justice
[59] Geerken & Grove
[60] Clark
[61] Demand – withdraw
[62] Papp, Kouros, & Cummings
[63] Presser
[64] Perry-Jenkins, Goldberg, Peirce, & Sayer
[65] Kluwer, Heesink, and Van de Vliert
[66] Dew & Wilcox
[67] MacDermid et al
[68] Lee and Doherty
[69] Clulow
[70] Lewis & O‟Brien
[71] Clulow
[72] disillusionment
[73] Feeney et al
[74] Cast
[75] Role Overload
[76] marital happiness
[77] portion
[78] sense-of-self
[79] worker/student
[80] Raphael-Leff
[81] Moller, Hwang, & Wickberg
[82] Lachance-Grzela & Bouchard
[83] Lachance-Grzela & Bouchard
[84] early cervical dilatation
[85] Read
[86] Leiblum
[87] Westheimer & Grunebaum,
[88] nausea
[89] Regan, Lyle, Otto, & Joshi
[90] Masoni, Maio, Trimarchi, De Punzio, & Fioretti
[91] Raphael -Leff
[92] breasts, abdomen, and perineum
[93] Dixon, Booth, & Powell
[94] Bancroft
[95] Alder
[96] Lawrence, Cobb, Rothman, & Rothman
[97] Leiblum
[98] emotional attunement
[99] Curran, Hazen, Jacobvitz, & Sasaki
[100] co-parenting
[101] Bonds & Gondoli
[102] Sabatelli & Bartle-Haring
[103] intergenerationally
[104] Colaner
[105]Wilcox & Nock
[106] اللهم ارزقنى ولدا و اجعله تقیا زکیا لیس فى خلقه زیاده و لا نقصان و اجعل عاقبته الى الخیر (مکارم الاخلاق، ص 239)؛ قال ابوعبدالله: »اذا تزوج احدکم کیف یصنع؟ قال: قلت له: ما ادرى جعلت فداک، قال: فاذا هم بذلک فلیصل رکعتین و یحمد اللّه و یقول: اللهم انى ارید ان اتزوج، اللهم فاقدر لى من النساء اعفهن فرجا و احفظن لى فى نفسها و فى مالى، و اوسعهن رزقا و اعظمهن برکه، و اقدر لى منها ولدا طیبا تجعله خلفا صالحاً فى حیاتى و بعد موتى (وسایل الشیعه، ج 20، ص 113)؛ و قال على ابن الحسین (ع) لبعض اصحابه: قل فى طلب الولد: رب لا تذرنى فرداً و انت خیر الوارثین، و اجعل لى من لدنک ولیاً یرثنى فى حیاتى و یستغر لى بعد حیاتى، و اجعله خلفا سویا و لا تجعل للشیطان فیه نصیبا (همان، ج 21، ص 370).
[107] Colaner
[108] divine calling
[109] sacred duty
[110] National Survey of Families and Households
]]>