مکانیزم چهارم در توضیح تفاوت جنسیت و ترس از جرم این امر است که مردان ترس و خطر بزه دیدگی خود را کوچک جلوه میدهند. عدهای بسیاری از مردان متمایل به خنثیسازی ترس خود میباشند. آنها به گونهای جامعه پذیر شده اند که توانایی جسمانی برای آنها بسیار ارزشمند است. علاوه بر این به مردان این گونه القا شده است که در جامعه نقش حامی و پشتیبان زنان و کودکان را ایفا میکنند. این امر ممکن است برای مردان بسیار دشوار باشد که حتی در نزد خودشان به ترس اعتراف کنند. به عبارت دیگر مردان آموختهاند که ترس خود را انکار کنند و تصور کنند که از هرگونه صدمه و گزند در امان هستند و اصولاً موجوداتی آسیبناپذیر میباشند.
گریسمر نیز علت نگرانی بیش تر زنان را در مقایسه با مردان ناشی از تفاوت در شیوه و الگوی زندگی آنان می داند. از آن جا که مردان عموما سرپرستی و حمایت از خانواده را عهده دار هستند؛ اصل بر این است که نباید بترسند، در مقابل زنان چون مسئولیت نگهداری و تربیت فرزندان را بر عهده دارند از این رو ترس بیشتری از خودشان در برابر بزه دیدگی خود و فرزندانشان نشان میدهند. از سوی دیگر زنان اساساً از رفتن به محیطهای پر خطر خودداری میکنند و کمتر شب هنگام بیرون از خانه کار میکنند و در مقابل مردان با وجود این که از محیطهای جرم خیز آگاهی دارند، معمولاً از رفتن به این اماکن خودداری نمیکنند. از این رو مردان به این علت ترسشان فروکش کرده و به واسطه رفت و آمد، دیگر بیمی از شب و تاریکی ندارند. در نتیجه نقش الگوی رفتاری مولفه ی مهمی است که منجر به ترس بیش تر زنان نسبت به مردان میشود. [۲۸۱]
برای بررسی تفاوت میزان ترس از جرم در میان زنان و مردان در شهر تهران از دویست دانشجوی دانشگاههای این شهر (صد دختر – صد پسر) پژوهش به عمل آمده که نتایج آن به شرح ذیل میباشد:
- زنان چنان چه شب هنگام به تنهایی در محلههای خود بیرون بروند بیش از پنج برابر مردان احساس ترس دارند و در مقابل مردان تقریباً پنج برابر زنان، خیلی احساس امنیت دارند؛
- تعداد زنانی که هرگز به تنهایی شب هنگام برای قدم زدن، به بیرون نمی روند شش برابر مردان است، در حالی که مردان هشت برابر زنان به این کار اقدام میکنند؛
- تعداد مردانی که در یک سال گذشته «هرگز احساس ناامنی» نکرده اند، دوبرابر زنان بوده است. در مقابل زنان با انتخاب گزینههایی چون «گاهی اوقات» و «اغلب» بیشت و نه درصد بیش تر از مردان احساس ناامنی داشتهاند. [۲۸۲]
به این ترتیب بزه دیدگی پنهان، گرایش زنان به تعمیمی دادن حوادث از نظر زمانی، مکانی و نوع بزه دیدگی، آسیب پذیری زنان و در نهایت مردانگی یک مرد، نشان میدهد که چرا زنان بیش از مردان میترسند و میزان بالای ترس در میان زنان منطقی و عقلانی است.
گفتار سوم: علت یابی ترس از جرم در میان زنان در پرتو نظریههای جرم شناختی
بند نخست) نظریههای غیر محیطی پیرامون ترس از جرم زنان
رویکردهای غیرمحیطی به عواملی غیر از طراحی شهری و محیط فیزیکی برای بررسی ترس از جرم در میان زنان اشاره دارد.
الف- نظریه آسیب پذیری و ترس از جرم زنان
در این رهیافت، آسیب پذیری جنسی و جنسیتی که در بردارنده میزان آسیب پذیری فیزیولوژی و اجتماعی زنان نسبت به مردان است، به عنوان زمینه مناسب بزه دیدگی شناخته شده است.
آسیب پذیری جسمی ناظر به افرادی است که به علت محدودیت جسمی آسیب پذیر میباشند، زنان برای آن که احساس میکنند توانایی چندانی برای محافظت از خود ندارند و به علت جسمانی از طولانی شدن دوره درمان خود بیم دارند، احساس آسیب پذیری بیش تری میکنند. [۲۸۳] عدهای دیگر از محققان نیز آسیب پذیری بیش تر زنان را به سبب ترس از تجاوز و عدم توانایی و کنترل زنان برای مقابله و دفاع از خود در برابر این جرم بیان کرده اند. [۲۸۴]
«بر این اساس نگاه زنان معلول که دارای ضعف آشکار جسمانی هستند، در رابطه با احتمال بزه دیدگی شان با زنان سالم متفاوت است. پژوهش پین نشان می دهد که جرایم خشن می تواند اثر ویژه ای بر ترس از جرم زنان معلول داشته باشد و محدودیتهایی را که آنان تجربه میکنند، تشدید نماید. فرد معلول ممکن است، احساس کند که کمتر قادر است در مقابل تهاجم، مقاومت و فرار کند. بخشی از احساس ناتوانی افراد معلول به این برمی گردد که آنها در اجتماع افراد سالم، احساس «دیگری بودن» دارند و همین احساس، آسیب پذیری آنها را افزایش میدهد. مطابق پژوهشهای انجام شده در غرب، زنان معلول بیشتر از خشونتهای جنسی می هراسند و حال آن که مصاحبههای عمیق با چند زن معلول در تهران تجربه متفاوتی را آشکار میکند. زنان معلول در این پژوهش اظهار داشتند که به علت عدم برنامه ریزیهای شهری و عدم توجه به نیازها و شرایط معلولین، از حادثه و سانحه میترسند و اعتقاد داشتند کسی از لحاظ آزار جنسی با آنها کاری ندارد.»[۲۸۵]
در نظریه آسیب پذیری اجتماعی کسانی مورد توجه قرار می گیرند که به علت موقعیت اجتماعی خود دائماً در معرض بزهدیدگی میباشند. زنان در فرایند اجتماعی شدن در می یابند که نسبت به مردان آسیب پذیرتر هستند و در طول جامعه پذیر یشان از سوی خانواده و نهادهای آموزشی و همچنین از طریق وسایل ارتباط جمعی به طور مرتب
دانلود کامل پایان نامه در سایت pifo.ir موجود است. |
این مسئله به آنها یادآوری میشود. بر این اساس هر چه افراد توانایی کمتری برای محافظت و کنترل خود داشته باشند، بیشتر نیز قربانی جرم میشوند. در این رویکرد، توانایی مالی و تحصیلی، فاکتورهایی برای کاهش میزان بزه دیدگی و ترس از آن محسوب میشود، چرا که افراد متمول و تحصیل کرده راههای بهتر و مناسب تری برای محافظت از خود بر میگزینند و به این جهت از میزان بزه دیدگی آنها کاسته خواهد شد. «علاوه بر این زنان بی سواد یا کم سواد، اقلیت و کم درآمد به این علت آسیبپذیر شمرده میشوند که به منابع مهم اجتماعی مانند حمایتهای سازمانی از خود در برابر پیامدهای بزه دیدگی دسترسی ندارند و به این دلیل چنین افرادی احتمالاً ترس از جرم بالاتری را تجربه میکنند.[۲۸۶]»
مصاحبه با چند زن اقلیت قومی و مذهبی نشان میدهد که در نظر آنها اقلیت بودن فی النفسه باعث افزایش احتمال بزه دیدگی و ترس از آن نیست، بلکه شناخته شدن به عنوان اقلیت ممکن است زمینه ساز افزایش بزه دیدگی در میان زنان باشد یکی از مصاحبه شوندگان زردتشتی میگوید: «مردان به مجرد آن که می فهمند ما زردتشتی هستیم، رفتارشان تغییر میکند، آنها فکر میکنند که ما به اصول اخلاقی پایبند نیستیم و نگاه آنها و انتظاراتشان تغییر میکند.»[۲۸۷]
جانسون و اسمیت نیز معتقدند که آسیبپذیری زنان از دو جنبه عینی و ذهنی قابل تفسیر است؛ از نظر عینی زنان به طور کلی به دلیل کمبود آموزشهای دفاع شخصی و وضعیت جسمانی شان کمتر قادر به دفاع از خویش میباشند و از لحاظ ذهنی نیز زنانه بیش از مردان در معرض خطر بزه دیدگی هستند، به ویژه در جوامع مردسالارانه که زنان از جایگاه و موقعیت پایینتری نسبت به مردان برخوردارند، به صورت لفظی یا به صورت فیزیکی دائماً در معرض تعرض و آزار و اذیت میباشند. [۲۸۸]
در نتیجه شرایط فیزیکی افراد در کنار شرایط اجتماعی نظیر تحصیلات و طبقه اجتماعی در آسیب پذیری زنان موثر است و میتواند آنها را به اهداف سهل الوصولی برای بزهکاران تبدیل کند. در میان اعضای جامعه این تصور وجود دارد که مردان جنس قوی و برتر هستند و زنان موجودات ضعیف میباشند که همواره محتاج نظارت و حمایت هستند. زنان نیز گاهی تحت تأثیر ایدئولوژیهای غالب که عمدتاً ملهم از گزارههای بیولوژیک مردانه میباشد، به این باور رسیدهاند که توانایی آنها قابل قیاس با توانایی مردان نیست. بر این اساس هر چه توانایی جسمی و آگاهی زنان کاهش یابد میزان بزه دیدگی آنها نیز افزایش می یابد. [۲۸۹]
ب- نظریه فمینیستی و ترس از جرم زنان
در این رویکرد تمرکز اصلی بر منزلت اجتماعی زنان است و این اعتقاد وجود دارد که به حاشیه راندن زنان یا کنار گذاشتن آنها و همچنین فرودستی آنها بر احساس عدم امنیت زنان میافزاید. فرودستی زنان نسبت به مردان به صورتهای مختلف جلوه میکند؛
- فرودستی منزلتی و اجتماعی زنان، به سبب نقش و جایگاهی که نسبت به مردان دارند. یکی از عوامل مهمی که فرودستی زنان را در جوامع امروزی تبیین میکند، نحوه جامعه پذیری و اعمال روشهای متفاوت و متضاد تربیتی در هویت بخشیدن به زنان و مردان میباشد که عمدتاً بر سلطه مردان تأکید دارد و زنان را به عنوان دیگران غیر مهم و نامرئی، به حاشیه روابط اجتماعی و ساختارها می کشانند. [۲۹۰]
- فرودستی زنان به سبب استفاده از امکانات و فرصتها. به لحاظ تاریخی شهرها را مردان ساخته و اداره کرده اند و در فرایند برنامه ریزی و سازماندهی فضای شهری نیز همانند سایر حوزههای زندگی، زنان در حاشیه قرارداشته اند و چهره شهرها به شدت مردانه است. بهاین معنا که امکانات کمتری برای حضور در شهر در اختیار زنان است. برای مثال می توان به مشکلات مربوط به حمل و نقل شهری اشاره نمود. [۲۹۱]
ترس از جرم، اعتماد به نفس زنان را تضعیف میکند و دسترسی به فضاهای عمومی را برای آنها با محدودیت مواجه خواهد کرد. در تأیید این ادعا. کاسکلا[۲۹۲] (۱۹۹۷) معتقد است که ترس زنان، انعکاس ساختارهای قدرت جنسیتی در سطح کلان جامعه است. او دیدگاهی را که معتقد است ترس یک ویژگی اساسی زنانه است را به چالش کشیده و معتقد است که محدودیت تحرک زنان در استفاده از فضا، به معنای زیر سلطه بودن آنان است. به عنوان مثال در جامعه فنلاند، برابری جنسیتی و فعالیت مستقل زنان مانند تصمیمگیری سیاسی، مشارکت در بازار کار را برای زنان به همراه داشته است، به گونهای که فنلاند در این زمینه از بسیاری از کشورها جلوتر است. زنان در بسیاری از مواقع بدون همراهی مردان، حتی تا ساعت ۴ بامداد که رستورانها بسته میشوند، به بیرون خانه میروند. کاسکلا این گونه تفسیر میکند که ترس از خشونت و تعدی، نه فقط محصول جرم و انحراف، بلکه همچنین نمایانگر روابط قدرت در جایی است که زنان فرو نشانده شده اند. وی تحلیل خود را بر مبنای گفتههای ۴۳ زن در سنین بین ۲۰ تا ۸۲ ساله قرار می دهد. نتایج این تحقیق نشان داد، در حالی که مردان تجربه خشونت بیش تری در فضاهای عمومی دارند، اما زنان بیشتر هراسناک هستند و با نوعی تناقض رو به رو شدهاند. کاسکلا این تناقض را این گونه تبیین میکنند :
- غالب تجربههای تجاوز به عنف زنان، فقط برای خود آنها شناخته شده باقی می ماند؛
- ترس از تجاوز به عنف، از
این واقعیت ناشی میشود که بینهایت جدی و به نسبت قابل احتمال است؛ - ترس می تواند روابط قدرت جنسیتی را منعکس کند؛
- موقعیتهای کاری، تهدیدکننده و آسیب رسان بوده و در ذهن فرد باقی مانده و به همین دلیل باعث ترس میشود؛
- تحرک محدود فقط می تواند میزان تعدی و حمله به زنان را کاهش دهد، ولی نمیتواند خطر حمله به آنها را حتی در صورت خارج نشدن از منزل کاهش دهد. [۲۹۳]
ج- نظریه عدم ادغام اجتماعی و ترس از جرم زنان
عدم ادغام اجتماعی، بنا به تعریف گیدنز، شرایطی است که جامعه بر اثر مجموعهای از محرومیتها و ناکامیها، برای فرد یا گروههای خاصی در جامعه فراهم میکند، به طوری که مانع فعالیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنها می گردد. به این ترتیب عدم ادغام اجتماعی یک فرایند چند بعدی و پیچیده است که با نبود یا کمبود قوانین حمایتی، فعالیتهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی همراه میباشد. عدم ادغام اجتماعی و حاشیه ای بودن زنان بر هویت اجتماعی آنها تأثیر بسیاری دارد. این رویکرد ترس زنان را بیش تر متأثر از مناسبات جنسیتی مانند حاشیهای بودن و فرودستی منزلتی آنها در فضاهای اجتماعی می داند. [۲۹۴]
د- نظریه تجربه بزه دیدگی و ترس از جرم زنان
نظریه بزه دیدگی بیانگر تأثیر تجربه بزهدیدگی مستقیم و غیر مستقیم بر ترس از جرم است. باید توجه داشت که تجربه قبلی جرایم خشونت آمیز شامل تعرض جنسی تا جرایم غیر خشونت آمیز نظیر مزاحمت تلفنی و یا تنه زدن در خیابان را شامل میشود. وار در آثار خود تأکید می ورزد که تجربه قبلی جرایم می تواند به شکل غیرمستقیم بر ترس تأثیر بگذارد. در این زمینه کین هم عقیده دارد که تجربه حملات و تعرضات خاص نسبت به سایر عوامل به شکل بهتری ترس از جرم را تبیین میکند. حتی در کنار حملات و آزارهای فردی جدی نظیر تعرض جنسی، سایر تعرضات مانند تهدید به این امر، تعقیب شدن، مواجهه با مردان عورت نما و مزاحمت تلفنی و. . . نیز موجب ترس زنان میشود. [۲۹۵]
در این رویکرد صرف بزه دیدگی فرد ملاک اصلی ترس نیست، بلکه آگاهی مستمر از حوادث و ارتباط با قربانیان جرایم و همچنین مشابهتهای جنسی، سنی، موقعیتی با فرد قربانی و قرار گرفتن در شرایط مشابه قربانیان جرایم، در افزایش ترس از جرم مؤثر است. بنا به پژوهشهای انجام شده زنان ۳۵ ساله یا بالا که تجربه بزه دیدگی نداشتهاند به ترتیب ۵۴ درصد و ۶۴ درصد احساس ناامنی و ترس از جرم دارند و در صورتی که یک بار تجربه بزه دیدگی داشته باشند، در همان ترتیب سنی، این عدد به ۶۳ درصد و ۷۷ درصد می رسد. [۲۹۶]
تجربه یک نوع از بزه دیدگی به احتمال زیاد منجر به آگاهی بیش تری از سایر انواع بزه دیدگی میشود و در نتیجه سطح ترس از جرایم و تغییر فعالیتهای روزمره را به همراه خواهد داشت. برای مثال یکی از زنان در مصاحبه اعلام کرده است که او نمیتواند خوابگاه خود را ترک کند و اغلب کلاسهای خود را از دست میدهد، زیرا بعد از آن که مورد تجاوز و آزار و اذیت جنسی قرار گرفت، میترسد به مکانهای عمومی برود. این یافتهها به وسیله نتایج تحقیقات اولیه مبنی بر این که بزه دیدگی اولیه یک عامل قوی بر احساس خطر و ترس میباشد، تأیید میشود. [۲۹۷]
یافتهها نشان میدهد کسانی که بیشتر در معرض بزه دیدگی قرار دارند مانند مردان جوان، به نسبت سایرین کمتر از جرم می ترسند و در مقابل کسانی که کمتر در معرض بزه دیدگی هستند، ترس بیش تری را گزارش میدهند، چنین یافتههایی ما را به الگوی بزه دیدگی غیر مستقیم رهنمود میکند. بر اساس نظریه بزهدیدگی غیر مستقیم چنان چه روابط اجتماعی عمدتاً تحت تأثیر ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه محلی باشند، میزان ترس از جرم تغییر معناداری را نشان میدهد. در این رابطه بورسیک و گراسمیک اظهار میدارند که روابط دوستانه و خانوادگی، انتقال اخبار بزه دیدگی و رویدادهای جنایی را سرعت بخشیده و باعث افزایش ترس از جرم میشود. [۲۹۸]