«باء و صاد و راء (بصر) العِلْمُ بالشئ؛ یقال: هو بَصِیرٌ به.» یعنی: علم به چیزی. گفته میشود: او به آن چیز داناست. و «البَصیره: التُّرْس، البَصیرَهُ: البُرْهان.» بصیرت بهمعنای سپر است و برهان هم گفته شده است.[۱۰۵]
- ۲٫ ۲٫ ۲٫ نقش بصیرت در رفع خودکامگی
هیچچیز مانند آگاهیبخشی و بصیرتزایی در مردم به لغو مناسبات و روابط استبدادی یاری نمیدهد و بههمین سبب است که خودکامگان و مستبدّان از آگاهی مردم و بصیرت ایشان در ترس و بیم به سر میبرند و تلاش میکنند تا چشمها باز نشود و گوشها نشنود و خردها ورزیده نگردد، زیرا اگر مردمان در حماقت به سر نبرند و در تاریکی جهل و صحرای حیرت گمراه نگردیده باشند، بندهگرفتن آنان و ستمکاری به ایشان امکان ندارد.[۱۰۶]
حضرت در خطبۀ ۵۱، یکی از سیاستهای معاویه برای حکومتداری را، جلوگیری از آگاهی و پوشاندن حقیقت عنوان میکنند:
«أَلَا وَ إِنَّ مُعَاوِیَهَ قَادَ لُمَهً مِنَ الْغُوَاهِ وَ عَمَّسَ عَلَیْهِمُ الْخَبَرَ حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِیَّه.»[۱۰۷]
معاویه گروهى نادان را به دنبال خود مىکشاند و حقیقت را از آنان مىپوشاند. (کورکورانه پى او مىتازند) تا خود را به کام مرگ در اندازند.
- ۲٫ ۲٫ ۲٫ بصیرتافزاییهای حضرت علی (×)
در تاریخ نمونههای زیادی از روشنگریهای حضرت علی (×) به ثبت رسیده است که ما در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم.
الف) فتنۀ بنیامیّه
امیرالمؤمنین (×) که پرچم مبارزه با روحیۀ شاهانه و خودکامانه را بلند کرده است، در دوران حکومت خود، آگاهی به مردمان را از وظایف اصلی خویش میدانست و یکی از نمونههای بصیرتبخشی به مردمان، در خصوص فتنۀ بنیامیّه است. حضرت بر پایۀ اصل بصیرتافزایی، همگان را از فتنۀ بنیامیّه مطّلع میکند و میفرماید:
«أَلَا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِی عَلَیْکُمْ فِتْنَهُ بَنِی أُمَیَّهَ فَإِنَّهَا فِتْنَهٌ عَمْیَاءُ مُظْلِمَهٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خَصَّتْ بَلِیَّتُهَا وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِیهَا وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِیَ عَنْهَا.»[۱۰۸]
همانا، ترسناکترین فتنهها، در دیدۀ من، فتنۀ بنیامیّه است، که فتنهاى است سر در گم و تار. این بلیّهای است که همهجا را میگیرد ولی گرفتاریهایش اختصاص به یک طبقه معیّن پیدا میکند. آن که فتنه را نیک بیند و بشناسد، آزار آن بدو رسد، و آن که آنرا نبیند از بلاى آن رهد.
آگاهیبخشی است که مردم را از مناسبات نادرست و از آنچه که پشت پردۀ قراردادها و معاهدات است، مطّلع میکند و از فتنهها و برنامههای دشمن خبر میدهد و آنها را از میزان استبداد حاکمان باخبر میکند، و موجب برملا شدن نقشۀ دشمنان میشود.
توجیه مردم و درمیان گذاشتن برنامهها
یکی از مطالبی که حضرت با مردم در میان میگذاشت و آنها را مطّلع میکرد، شرایط حاکم بر جامعه و برنامههای اصلاحی حضرت بود. نتیجۀ چنین اقدامی جلوگیری از بروز خودکامگی است؛ زیرا در میانگذاشتن امور با مردم، انسان را مجبور به برنامهریزی میکند، چون میداند اگر اقدامش به دور از کار کارشناسی شده باشد، مردم نسبت به او اعتراض میکنند و از سوی دیگر اگر برنامه را اعلام کند و به تأیید مردم برسد، دیگر امکان جابهجایی و یا هر رفتاری که رنگ و بویی از خودکامگی داشته باشد، ندارد و این امر بهعنوان یک اهرمی عمل میکند که انسان و حاکم را از افتادن در ورطۀ استبداد حفظ میکند. حضرت در نخستین خطبۀ حکومتی خویش چنین فرمودند:
«أَلَا وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ (|) وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَهً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَهً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَ لَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا.»[۱۰۹]
بدانید (که روزگار) دگر باره شما را در بوتۀ آزمایش ریخت، مانند روزى که خدا پیامبر شما را برانگیخت. بهخدایى که او را بهراستى مبعوث فرمود، به هم خواهید در آمیخت، تا صالح از فاسد جدا شود، یا مانند دانههایی که در یک دیگ میریزند، تاچون به جوش آید، تا آن که در زیر است زبر شود، و آن که بر زبر است به زیر در شود، و آنانکه واپس ماندهاند، پیش برانند، و آنانکه پیش افتادهاند، واپس مانند.
در نمونهای دیگر حضرت شرایط زمانه را برای مردم تشریح میکند و آنانرا آگاهی میبخشد. ایشان میفرمایند:
«وَ قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِی زَمَنٍ لَا یَزْدَادُ الْخَیْرُ فِیهِ إِلَّا إِدْبَاراً وَ لَا الشَّرُّ فِیهِ إِلَّا إِقْبَالًا وَ لَا الشَّیْطَانُ فِی هَلَاکِ النَّاسِ إِلَّا طَمَعاً فهَذَا أَوَانٌ قَوِیَتْ عُدَّتُهُ وَ عَمَّتْ مَکِیدَتُهُ وَ أَمْکَنَتْ فَرِیسَتُهُ.»[۱۱۰]
در روزگارى هستید که خوبى به آن پشت کرده و میگذرد، و بدى بدان روى آورده پیش میتازد، و طمع شیطان در هلاکت مردم بیشتر میگردد. هماکنون روزگارى است که ساز و برگ شیطان تقویت شده، نیرنگ و فریبش همگانى و به دست آوردن شکار براى او آسان است.
دانلود متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir |
>«امیرالمؤمنین (×) بهخوبی میدانست که استبدادزدگی و خودکامگیپذیری ریشه در جهالت و نادانی و بیبصیرتی و ناآگاهی دارد و برای الغای آن لازم است مردم بهخوبی بدانند و آگاه شوند، و مهمتر از این، مردم تربیت یابند و فرهنگ عمومی اصلاح شود؛ البتّه امام اینرا از جمله حقوق مردمان بر حکومت میدانست.»[۱۱۱] حضرت علی (×) در عبارتی فرمودند:
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ… تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا.»[۱۱۲]
مردم، مرا بر شما حقی است، و شما را بر من حقی است… که شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید، و آداب آموزم تا بدانید.
- ۲٫ ۲٫ مشورت
در یک نظام خودکامه، اصلی حاکم است و آن اینکه زمامدار هر کاری را بخواهد انجام میدهد بدون آنکه از خرد جمعی استفاده کند. مشورت در هر کار باعث میشود آدمی از وجوه مختلف به مسأله نظر بنماید و ابعادی را که خود بدانها نپرداخته بود در مشورت پیدا کند. یک نظام رشد یافته، نظامی است که در آن مشورت بهعنوان یک اصل مدیریّتی قلمداد میشود. «حضرت علی (×) همچون رسول خدا (|) با وجود برخورداری از مقام عصمت و طهارت، و با آنکه از نظر علم و دانش، و عقل و خردمندی، و تدبیر و سیاستمداری در مرتبهای قرار داشت که او را از آرا و نظریّات دیگران بینیاز میساخت، امّا پیوسته مشورت میکرد و به کارگزاران خود میآموخت که چنین کنند.»[۱۱۳] امام علی (×) در یکی از نامههای خویش که به سران سپاه خود نوشته، در این باره چنین فرموده است:
«مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ إِلَى أَصْحَابِ الْمَسَالِحِ… أَلَا وَ إِنَّ لَکُمْ عِنْدِی أَلَّا أَحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرّاً إِلَّا فِی حَرْبٍ وَ لَا أَطْوِیَ دُونَکُمْ أَمْراً إِلَّا فِی حُکْم.»[۱۱۴]
از بندۀ خدا على امیرمؤمنان، به مرزبانان! آگاه باشید! حقّ شما بر من این است که جز اسرار جنگی، هیچ سرّی را از شما پنهان نسازم و در اموری که پیش میآید، جز حکم الهی، بدون مشورت شما کاری انجام ندهم.
حضرت دربارۀ امور مختلف با یاران خویش به مشورت میپرداخت و سپس تصمیم میگرفت. چنانکه عبدالله بن عباس دربارۀ نظری که داده بود و امام با آن مخالف بود فرمود:
«لَکَ أَنْ تُشِیرَ عَلَیَّ وَ أَرَى فَإِنْ عَصَیْتُکَ فَأَطِعْنِی.»[۱۱۵]
این حقّ توست که نظر مشورتی خود را به من بگویی و اگرنپذیرفتم از من اطاعت کنی.
یک حاکم و والی زمانی موفّق است که نظرهای دیگران را بشنود و در آنها درنگ کند و در نهایت تصمیم خویش را بگیرد. چنین جامعهای رنگ و بوی خودکامگی ندارد، زیرا حرف یک نفر بر دیگران تحمیل نمیشود، بلکه آرا و دیدگاههای مختلف مطرح میشود و نظر برگزیده اجرایی میشود. حضرت در بیان دیدگاه خود در مورد جایگاه مشورت میفرمایند:
«لَا مُظَاهَرَهَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَه.»[۱۱۶]
هیچ پشتیبانی، استوارتر از مشورت کردن نیست.
برترین زمامدار و مدیر فرهیخته و خردمند از مشورت و نظر و رأی دیگران بینیاز نیست. کلام امیر بیان این چنین است:
«لَا یَسْتَغْنِی الْعَالِمُ عَنِ الْمُشَاوَرَهِ.»[۱۱۷]
انسان زمانیکه خود را از مشورت محروم میکند، امکان اشتباه و خطا در کارهایش را افزایش میدهد، امّا زمانیکه از دانش دانشمندان و از آرای صاحبنظران، بهره میگیرد به مسیر صحیح هدایت میشود و تصمیمی خردمندانهتر و نیکوتر میگیرد. مولای متّقیان علی (×) میفرمایند: