۱-۷-۲- تعاریف عملیاتی :
ارزش : در این پژوهش منظور نمره ای است که آزمودنی از پرسشنامه شوارتز کسب می کند.
ﺧﯿﺮﺧﻮاﻫﯽ: منظور از خیرخواهی در این پژوهش نمره ای است که از سؤالات (۱۰-۲۵-۳۶-۳۸-۳۹-۴۳-۴۷-۴۸-۵۱-۵۲-۵۶-۵۷) به دست می آید.
ﺳﻨﺖ: منظور از ﺳﻨﺖ در این پژوهش نمره ای است که از سؤالات (۶-۱۳-۲۴-۲۹-۳۷-۴۴) به دست می آید.
ﻫﻤﻨﻮاﯾﯽ: منظور از ﻫﻤﻨﻮاﯾﯽ در این پژوهش نمره ای است که از سؤالات (۷-۹-۱۴-۳۳-۴۱) به دست میآید.
اﻣﻨﯿﺖ: منظور از اﻣﻨﯿﺖ در این پژوهش نمره ای است که از سؤالات (۳-۵-۱۵-۱۶-۳۲-۵۰) به دست می آید.
ﻗﺪرت: منظور از ﻗﺪرت در این پژوهش نمره ای است که از سؤالات (۲-۸-۱۷-۱۹-۴۰) به دست میآید.
ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ: منظور از ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ در این پژوهش نمره ای است که از سؤالات (۲۷-۳۱-۳۵-۴۲-۴۶) به دست میآید.
برانگیختگی (انگیزش): منظور از برانگیختگی در این پژوهش نمره ای است که از سؤالات (۱۲-۲۶-۳۰) به دست می آید.
ﻟﺬتﻃﻠﺒﯽ: منظور از ﻟﺬتﻃﻠﺒﯽ در این پژوهش نمره ای است که از سؤالات (۲۰-۴۹) به دست می آید.
ﺧﻮداﺗﮑﺎﯾﯽ: منظور از ﺧﻮداﺗﮑﺎﯾﯽ در این پژوهش نمره ای است که از سؤالات (۴-۱۱-۲۲-۳۴-۴۵) به دست می آید.
ﺟﻬﺎنﮔﺮاﯾﯽ: منظور از ﺟﻬﺎنﮔﺮاﯾﯽ در این پژوهش نمره ای است که از سؤالات (۱-۱۸-۲۱-۲۳-۲۸-۵۳-۵۴-۵۵) به دست می آید.
خانواده معتاد: در این پژوهش خانوادهای است که حداقل یکی از اعضای آن مواد مخدر طبیعی یا صنعتی مصرف کند.
فصل دوم
پیشینهی تحقیق
۲-۱- مقدمه
ارزش در مباحث روانشناسی، بهعنوان درونیترین لایهی شخصیت انسان و در علوم اجتماعی، نوعی احساسات ریشهای تعریف شده است. از این عبارت چنین برمیآید که ارزش، یک مفهوم انتزاعی است و برای اینکه بتوانیم آن را بهصورت تجربی بررسی کنیم، باید نمادهای ارزشها را بهگونهای بیان کنیم که در رفتار قابل مشاهده باشند. ارزشها، همیشه قابل تحول بوده و نسبت به زمان متغیرند. در عالم واقع، ارزشها از بین نمیروند و ارزشهای واقعاً جدیدی نیز ظاهر نمیشوند؛ بلکه تغییر ارزشها، اغلب، تحول در سلسله مراتب ارزشها است که در نتیجهی آن، گاهی ارزشهای مسلط ضعیف شده و ارزشهای متحول جای آنها را میگیرند. تحول ارزشها در موقعیت کنونی جامعهی ما، از جهتی مربوط به پدیدهی نوگرایی است که با توجه به گسترش ارتباطات جهانی، هر روز پدیدهای نو در اجتماعات مختلف ظاهر میشود و مردم بهخصوص قشر جوان میخواهند آن را تجربه کنند و از طرف دیگر، قدرتهای جهانی با طراحی برنامههای مختلف فرهنگی، سعی دارند با تغییر در جهت حرکت پدیدههای تحول فرهنگی جوامع مختلف، آنها را از مسیر تبادل فرهنگی خارج سازند و از اینطریق به تخریب و تضعیف فرهنگهای ملی و منطقهای بپردازند (کلدی و جمشیدی، ۱۳۸۴).
با توجه به افزایش روز افزون اعتیاد و ایجاد مشکلات فرد معتاد برای خانواده، جامعه و دیگر تأثیرات آن در این پژوهش به بررسی و مقایسه ارزشهای خانواده در زندگی افراد دارای عضو معتاد و خانوادههای سالم پرداخته شد. در این فصل ابتدا به پیشینهی نظری پرداخته و موضوعات ارزش، خانواده و اعتیاد از دیدگاه دانشمندان مورد بررسی قرار گرفت. سپس در قسمت پیشینه پژوهشی به بررسی مطالعات داخلی و خارجی پرداخته شد.
۲-۲- پیشینه نظری
۲-۲-۱- ارزش ها
افراد نوعاً ارزشهای خود را با شرایط زندگی خویش مطابقت میدهند. آنها اهمیت ارزشهایی را که میتوانند به آسانی بدانها دست یابند، بالا میبرند، و اهمیت ارزشهایی را که پیگیری آنها با مانع مواجه میشود، پایین میآورند (کوهن[۷]، ۲۰۰۲). بالا بردن ارجحیت ارزشهای دست یافتنی و پایین آوردن ارجحیت ارزشهای منع شده، در خصوص اغلب ارزشها به کار بسته میشود. عکس این مسأله در باب ارزشهایی به وقوع میپیوندد که مربوط به آسایش مادی و ایمنی هستند. هنگامی که چنین ارزشهایی با مانع مواجه میشوند، اهمیت آنها افزایش مییابد؛ وقتی این ارزشها به سهولت به دست میآیند، آنها تنزل میکنند. سن، جنس، و تحصیلات، تعیینکننده شرایط زندگی هستند که ترجیحات ارزشی را تحت تأثیر قرار میدهند (دلخموش، ۱۳۸۶).
۲-۲-۱-۱- دیدگاه پارسونز[۸]
پارسونز در نخستین نوشتههایش بر اهمیت ارزشها در کاهش بینظمی در جامعه تأکید میکند، نظر وی در این زمینه به قرار زیر است: «کنشهای انسان. . . به طور منظم در دو مفهوم قرار میگیرند که نه حاصل نزاع همهاند و نه به طور غیر قابل پیشبینی دگرگون میشوند. این دو ویژگی نظم تنها زمانی می تواند وجود داشته باشند که همه یا بیشتر اعضای جامعه دارای ارزشهای غایی معینی باشند که اهداف آنان را تعیین و وسایل مجاز نیل به آن اهداف را معیین میکنند. این ارزشها، نظم و مفهوم را در رفتار افراد اعمال و تضاد و ناآرامی را در جامعه تهدید میکنند» (کوهن، ۲۰۰۲).
در نتیجه میتوان گفت پارسونز بنیاد نظم را نه در ساختار اجتماعی بلکه در ساخت نظام کنش مبتنی بر ارزشهای معنادار برای کنشگر که در نظام شخصیتی فرد درونی و در نظام فرهنگی جامعه نهادینه شده، میداند. پارسونز با الهام از نتایج کار بیلز[۹] و به دنبال تمایزگذاری میان کارکردهای درونی/ بیرونی و کارکردهای مصرفی/ابزاری؛ با تقاطع آنها در یک جدول دو بعدی، یک مدلواره کارکردی نظام کنش را به دست داد که در آن برای
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید. |
مشخص کردن چهار کارکرد اساسی نظام کنش و خواندن آنها در جهت گردش عقربه ساعت از حروف اختصاری A GIL استفاده میکند که در آن A نماینده کلمه (سازگاری[۱۰])، G نماینده واژه (دستیابی به هدفها[۱۱])،I نماینده کلمه (یگانگی[۱۲]) و L نماینده کلمه (حفظ الگوهای فرهنگی[۱۳]) است. پارسونز در قالب طرح AGIL خود قادر است کلیه مفاهیم اساسی را از چهار نظام فرعی کارکردی کنش نیز، به منزله یک نظام در نظر گرفته میشود که به نوبه خود به عنوان یک نظام بر حسب مدل AGIL به چهار خرده نظام تبدیل میشوند و این روند تا پایینترین سطح انتزاع میتواند ادامه داشته باشد. سطوح تحلیل پارسونز را میتوان به صورت ذیل مشخص کرد: ۱- اولین سطح: همه نظامهای زنده که در بالاترین سطح انتزاع قرار میگیرند؛ ۲- دومین سطح: نظامهای کنش شامل همه چیزهای موجود در کنش بنیادی؛ ۳- سومین سطح: خرده نظامهای کنش، شامل نظامهای شخصیتی، فرهنگی، زیست شناختی(ارگانیستی) و اجتماعی؛۴- چهارمین سطح:نظامهای خرده نظامها، نظام جامعه پذیری (فرهنگی)، نظام اقتصادی و اجتماعی جامعهای؛ ۵- پنجمین سطح: خرده نظامهای خرده نظامها برای مثال در عرصه اقتصاد شامل: خرده نظام پیمانهای اقتصادی، خرده نظام سرمایهگذاری، خرده نظام تولید، خرده نظامسازمانی و احتمالا این فرآیند را میتوان تا بینهایت ادامه داد (کرایب[۱۴]، ۱۹۹۹).
این نظامهای فرعی شامل نظام ارگانیکی، نظام شخصیتی، نظام اجتماعی و نظام فرهنگیاند. سومین شرط نظام پارسونزی، پس از ساخت و کارکرد، وجود نوعی فرآیند است. او با یک تحلیل فرایندی و با استفاده از نظریه سیبرنتیک[۱۵]، سلسله مراتب سیبرنتیکی نظام عمومی کنش را مطرح میکند. پارسونز از سوی دیگر توجه خود را به ویژگی کنترلی اطلاعات و سلسله مراتب حاکم بر اجزای نظام، معطوف کرده تا از این طریق عامل کنترلکننده اصلی را شناسایی نماید. از دیدگاه وی تبادل انرژی و اطلاعات همواره میان اجزای نظام وجود دارد و همه اجرای یک نظام از لحاظ ذخیره اطلاعات و انرژی برابر نیستند، بعضیها انرژی کمتری دارند و از اطلاعات بیشتری برخورداند و بالعکس. از سویی دیگر، بنابر اصل اساسی سیبرنتیک، اجزایی که واجد اطلاعات بیشتری باشند، بر اجزای دارای انرژی بیشتر و اطلاعات کمتر، نظارت و کنترل دارند (کوهن، ۲۰۰۲).
بنابراین، عوامل تأمینکننده انرژی مشروط کننده کنش و عوامل تأمین کننده اطلاعات، کنترل کننده کنش یک نظام کنشاند. در نتیجه در هر نظام کنش مجموعهای از نظارت پی در پی و تجمعی و با نظم سلسله مراتبی قابل مشاهده است. به طوری که اجزای پر انرژیتر در پایین سلسله مراتب جا دارند و نقش عاملهای وضعی کنش را ایفا و اجزای پر اطلاعاتتر در بالای سلسله مراتب قرار دارند و نقش نظارت کننده کنش را ایفا میکنند. اگر چهار نظام فرعی کنش را در نظر بگیریم، میتوان گفت که نظام فرعی ارگانیسم زیستی از لحاظ انرژی، غنیترین و از لحاظ اطلاعات فقیرترین است و در مرتبه بعدی نظام شخصیت و در مرتبه بالاتر نظام اجتماعی و در رأس سلسله مراتب، نظام نوعی فرهنگ جا دارد که بدون تردید غنیترین آنها از لحاظ اطلاعات و فقیرترین آنها از لحاظ انرژی است. به عنوان نتیجه نهایی، میتوان گفت که نظام فرهنگی بر نظام اجتماعی، نظام شخصیت و بر ارگانیسم زیستی نظارت میکند. این در حالی است که نظام اجتماعی بر شخصیت نظارت دارد و شخصیت نیز نظارت خویش را بر ارگانیسم زیستی اعمال میکند (سفیری و شریفی، ۱۳۸۴).
با توجه به نظرات پارسونز، نوعی رابطه سلسله مراتبی میان خرده نظامهای نظام کنش اجتماعی وجود دارد، بطوری که خرده نظام فرهنگی به عنوان دارنده بیشترین اطلاعات در رأس این سلسله مراتب قرار داشته و سایر خرده نظامها به ترتیبی آرایش یافتهاند که خرده نظام اقتصادی با کمترین اطلاعات و بیشترین انرژی در پایین سلسله مراتب جا میگیرد. بدین ترتیب، سلسله مراتب میان خرده نظامهای نظام کنش و ارزشهای متناظر با آنها را میتوان به ترتیب، ارزشهای (خرده نظام) فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در نظر گرفت. اکنون با چنین الگویی میتوان سلسله مراتب ارزشهای نظام ارزشی دانشجویان مورد مطالعه را به ترتیب ارزشهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی اقتصادی مطرح کرد. در ارتباط با عوامل مؤثر بر سلسله مراتب ارزشها نزد افراد، باید به نقش مهم عوامل جامعه پذیری در این زمینه اشاره کرد. جامعه پذیری، جریانی است که طی آن افراد یک نسل با ارزشها، هنجارها و فرهنگ جامعه خود آشنا میشوند. جامعهپذیری در تمام طول عمر افراد ادامه داشته و هیچگاه متوقف نمیشود. از این رو، عوامل و فرایندهای جامعه پذیری از اهمیت ویژهای برخورداند. جامعه پذیری را میتوان از دو دیدگاه مورد توجه قرار داد: «عینی، از دیدگاه جامعه اینکه بر فرد اثر میگذارد و ذهنی، از دیدگاه فردی که به تأثیر جامعه پاسخ میدهد». از لحاظ عینی (از نظر جامعه) جامعه پذیری فرایندی است که به موجب آن جامعه فرهنگش را از یک نسل به نسل بعدی انتقال میدهد و فرد را با شیوههای پذیرفته شده و تأیید شده زندگیسازمان یافته اجتماعیسازگار میکند. بنابراین، کارکرد جامعه پذیری این است که استعداد و انضباطهایی را که فرد به آنها نیاز دارد پرورش دهد، نظام ارزشها، آرمانها و انتظارات زندگی جاری جامعهای خاص را به فرد منتقل میکند و مخصوصاً، نقشهای اجتماعی
ای را که باید ایفا کند آموزش دهد» و از لحاظ ذهنی(از نظر فرد) «جامعهپذیری فرایندی است برای شکوفا کردن استعدادهای بالقوه، فراهمآوردن امکانات رشد و شخصیت و تبدیل فرد به شخص (فرد اجتماعی) و در نتیجه برقراری رشد شخصیت و آموزش نقشها و منشها، به وجودآوردن خواستهها و برآوردن نیازها و دستیابی به تجربههای اجتماعی» (کوهن، ۲۰۰۲).
دیدگاه پارسونزی در اجتماعی شدن فرد بیشتر او را تحت تأثیر شرایط نظام اجتماعی میداند در حالی که بدون فهم دیدگاه فردی جامعه پذیری از دیدگاه فردی که به جامعه پاسخ میدهد، قادر به درک صحیحی از عوامل مؤثر بر سلسله مراتب ارزشهای افراد و سازوکار آن نخواهیم بود از این رو برای تکمیل دیدگاه اجتماعی پارسونز از دیدگاه فردی نیز استفاده شده است (سفیری و شریفی، ۱۳۸۴).
دیدگاه فردی
از جمله صاحب نظران این دیدگاه، مید[۱۶] و کولی[۱۷] می باشند. مید با طرح اهمیت تعامل فرد با دیگرانی که برای وی مهم هستند، به تأثیر قابل ملاحظه آن در شکلگیری سلسله مراتب ارزشهای فرد اشاره کرده و نشان داد که افراد از طریق این تعاملات ارزشها، هنجارها و رفتارها را کسب میکنند و طریق «خویشتن» خود را نیز شکل داده و به فردی اجتماعی تبدیل میشوند. وینچ[۱۸] معتقد است: «هر چند دوران کودکی دورانی است که بر آن تأکید بر امر اجتماعی شدن به حداکثر میرسد، اما آشکار است که کنش و واکنش در مقابل کسانی که قضاوتشان برای فرد اهمیت دارد (دیگران مهم) همچنان ادامه مییابد و فراگیری نقشهای جدید فعالیتی مادامالعمر است». در تأیید این مسئله برخی از محققان با بررسی انجام شده اظهار کردهاند که تغییرات رو به رشد و مهم میتواند در تمام طول زندگی رخ دهد. . نتایج تجربیات روبه رشد اولیه ممکن است با تجربیات بعدی فرد دوباره و دوباره تغییر شکل دهند، و البته روند توسعه ممکن است تا دوره پیری و حتی زمان مرگ انعطاف پذیر بماند (سفیری و شریفی، ۱۳۸۴).
در پایان میتوان گفت که فرد در بزرگسالی با پذیرفتن نقشهای گوناگون ممکن است تعداد بیشتری دیگران مهم را مد نظر قرار دهد، اینکه فرد تحت تأثیر کدامیک از آنها قرار بگیرد و کدامیک، اهمیت بیشتری در شکلگیری خود فرد ایفا کند ما را به بحث گروههای مرجع وارد میکند. خود اجتماعی فرد محصولگرایشهای اشخاصی است که در اطراف او برای وی معنایی دارند، همچنان که مید نیز مدعی بود که: خویشتن فرد به طور غیر مستقیم از نقطه نظرات دیگرانی که برای فرد مهم میباشند و یا از نقطه نظر دیگری تعمیم یافته، گروه اجتماعی که فرد به آن تعلق دارد، تأثیر میپذیرد. در مورد کودکان، دیگران مهم، اعضای خانواده او و دیگری تعمیم یافته آنها همان گروه اجتماعی است که بدان تعلق دارند (کوئن[۱۹]، ۱۹۹۳).
امروزه با توجه به پیچیدگی جوامعی افراد با رسیدن به بزرگسالی میتوانند به عضویت گروههای مختلف قومی، دینی، اقتصادی و غیره درآیند و با توجه به پویایی جامعه، قادرند تعلق خود را به گروهها تغییر دهند. بدین ترتیب افراد میتوانند دیگران مهم متعددی را تجربه کنند. حال باید دید کدامیک از این دیگران مهم تأثیر بیشتری بر خویشتن فرد به جای میگذارد. نظریات گروه مرجع در این ارتباط حائز اهمیتاند. گروههای مرجع الگوهایی هستند که اشخاص هنگام داوری و ارزیابی شیوه اجرای نقشها، آنها را مد نظر قرار میدهند. این گروهها یکی از مبانی معیارهایی هستند که هر فرد هنگام ارزیابی رفتار نقشی خود در موقعیت خاص، از آنها بهره میگیرد. فرد در خلال ایفای نقش، شیوه اجرای خود را با دیگرانی که همان نقش را بر عهده دارند مقایسه میکند و از طریق چنین مقایسهای میتواند تشخیص دهد که آیا نقش خود را به درستی انجام داده است. همانطور که نقش فرد در جامعه دگرگون میشود، گروههای مرجعی که اساس ارزیابی او باشند نیز دگرگون میشوند (کوئن، ۱۹۹۳).
به عبارت دیگر، گروههای مرجع به عنوان گروههای داوری کار فرد، برای تمامی افراد اهمیت دارند. پس در حقیقت گروه مرجع یکی از انواع گروههای اجتماعی است که فرد در سنجش ارزش خود با دیگران آن را مورد مقایسه و یا به عبارت دیگر در قضاوت و در اعمال خود از آن الهام میگیرد و آن را مبنای داوری خود قرار میدهد. موقعیت یا منزلت اجتماعی فرد از طریق موقعیت نسبی با افراد دیگر تعریف و توصیف میشود. بنابراین تصور فرد از مقام و منزلت خود بستگی به گروه خاصی از افراد دارد که وی خود را با آن مقایسه میکند و افراد معمولا ارزشهایی را میپذیرند که از گروههای مرجع آموخته باشند (وثوقی و نیک خلق، ۱۳۷۱).
همراه با افزیش سن و رسیدن فرد به دوره نوجوانی (که این سن کاملاً دقیق نیست) گروه همسالان به دیگران مهم فرد تبدیل شده و با استفاده از پاداش و تنبیه بر ارزشهای فرد تأثیر کرده و «خود» وی را تعدیل میکنند. فرد با چنین ارزشها، هنجارها و ترجیحاتی پا به عرصه بزرگسالی مینهد. در این دوره فرد با گروهها و نقشهایی آشنا میشود که در دوران کودکی قادر به شناخت و تمرین برخی از آنها نبوده است. هنگامی که فرد به عضویت این گروهها درآمده و نقشهای متعددی را میپذیرد، تعداد دیگران مهم برای وی با توجه به افزایش نقشهای پذیرفته شده نیز افزایش مییابد. در این مرحله فرد معمولاً یک (و گاهی چند) گروه را به عنوان گروه مرجع خود انتخاب مینماید و بدین طریق گروههای مرجع ارزشها، هنجارها و
آگاهیهای خود را بر فرد تحمیل میکنند، و از سوی دیگر فرد در سنجش، مقایسه و مطابقت ارزش، اعتبار و موقعیت خود و دیگران آنان را معیار و مقیاس قرار میدهند. در حقیقت گروه مرجع، «گروهی است که بازیگر یا عضو آن است و یا آرزومند عضویت در آن می باشد» (کریمی ۱۳۷۶).
بدین ترتیب، فرد با رفتار کردن مطابق نظرات چنین گروهی با دریافت پاداش و تنبیه به تعدیل تصور خود پرداخته و ترجیحات ارزشی خود را نیز تعدیل میکند، زیرا انسان معمولاً در برخورد با سایر افراد خواهان انجام رفتاری است که بیشترین پاداش را برای او به دنبال داشته باشد. در زمینه عوامل مؤثر بر سلسله مراتب ارزشها از آنجایی که دانشآموزان به عنوان جمعیت مورد بررسی این تحقیق در سنین نو جوانی قرار دارند، میتوان به یکی از عوامل مهم جامعهپذیری در این سنین یعنی گروههای اجتماعی گوناگون اشاره کرد. در حقیقت فرد با پذیرش عضویت چنین گروههایی سعی در قبول ارزشها و هنجارهای آنها دارد. بنابراین با توجه به اهمیت نقش گروهها در دوره جوانی که فرد جهت دستیابی به شخصیت مستقل عضویت در آنها را میپذیرد بررسی تأثیر آنها حائز اهمیت است. باید توجه داشت با توجه به نوع گروههای مرجع که میتوانند مثبت یا منفی باشند، فرد از برخی از ارزشها و هنجارها دوری مینماید و برخی از ارزشها و هنجارها را در جهت همسانی با چنین گروههایی میپذیرد. از این رو جهت بررسی تأثیر چنین گروههایی به بررسی اثر میزان ارتباط یا علاقمندی به گروههای مرجع بر ارزشهای افراد پرداخته شد (وثوقی و نیک خلق، ۱۳۷۱).
۲-۲-۱-۲- ماهیت ارزشها
اگر ارزشها کاملاً ثابت بودند، تغییر فردی و اجتماعی غیر ممکن میشد. اگر ارزشها کاملاً بی ثبات بودند، پیوستگی شخصیت انسانی و اجتماعی ممکن نبود. اگر قرار است برداشت ما از ارزشهای انسانی مفید باشد، باید بتواند ویژگی دیرپای ارزشها و نیز ویژگی متحول شوندهی آنها را توضیح دهد: