امید به زندگی
2-4-1 مفهوم امید به زندگی
امید به زندگی یکی از معیارهای اساسی تعیین سطح کیفیت زندگی در جوامع امروزی محسوب میشود بهطوریکه هر چه طول عمر مردم کشوری بیشتر باشد، آن جامعه را پیشرفتهتر میدانند. بیشترین امید به زندگی مربوط به کشور ژاپن است که متوسط سن مردم آن به بیش از 80 سال میرسد و بعدازآن کشورهایی مثل سنگاپور، استرالیا و کانادا با تفاوت بسیار نزدیکی باهم قرار دارند و کمترین میزان امید به زندگی مربوط به کشورهایی مثل افغانستان و زیمبابوه با متوسط سن کمتر از 40 سال است.
اسناد تاریخی مربوط به صدها سال پیش نشان میدهند متوسط طول عمر برخی افراد در آن زمان، کمتر از 30 سال بوده است حالآنکه در جوامع کنونی این عدد به بیش از 85 سال برای کشورهای پیشرفته میرسد. در کشور ایران سن امید به زندگی برای مردان 70 و برای زنان حدود 73 سال است.
تعریفهای گوناگونی در رابطه با امید به زندگی وجود دارد اما بهطور خلاصه میتوان گفت امید به زندگی متوسط سالهایی است که فرد انتظار دارد، زندگی کند. پیشرفت علم درزمینههای مختلف صنعتی، کشاورزی و پزشکی در چند دهه اخیر نقش بسیار مؤثری در ارتقای سطح کیفیت زندگی و به دنبال آن افزایش طول عمر انسانها ایفا کرده است. این پیشرفتها باعث شده تا متوسط تعداد سالهایی که فرد انتظار دارد زندگی کند.
بهبیاندیگر، اسنایدر و همکارانش (1991) امید را «مجموعهای شناختی میدانند که مبتنی بر احساس موفقیت ناشی از منابع گوناگون (تصمیمهای هدف مدار) و مسیرها (شیوههای انتخابشده برای نیل به اهداف) است.» بنابراین، امید یا تفکر هدف مدار، از دو مؤلفه مرتبط به هم یعنی مسیرهای تفکر و منابع تفکر، تشکیلشده است. «مسیرهای تفکر» انعکاسدهنده ظرفیت فرد برای تولید کانالهای شناختی برای رسیدن به اهدافش است و منابع تفکر هم عبارتاند از افکاری که افراد درباره تواناییها و قابلیتهایشان برای عبور از مسیرهای برگزیده تعریف کردهاند تا به اهدافشان برسند. از طریق ترکیب منابع و مسیرها، میتوان به اهداف رسید. اگر هرکدام از این دو عنصر شناختی وجود نداشته باشند، رسیدن به اهداف غیرممکن است. شواهد تحقیقاتی زیادی وجود دارند که نشان میدهند بین بالا بودن میزان امید افراد و موفقیت آنها در فعالیتهای ورزشی، بالا بودن میزان پیشرفت تحصیلی، سلامت جسمی و روانی بهتر و بیشتر مؤثر بودن روشهای رواندرمانی مورداستفاده در درمان اختلالات، ارتباط وجود دارد (اسنایدر،2002).
ازآنجاکه عناصر دوگانه سازنده امید، یعنی منابع و مسیرها، بیانگر فرآیند افکار هدف مدار میباشند و فکرت هدف مدار هم ازلحاظ نظری نقطه مرکزی و ثقل معنا در زندگی هستند، پس میتوان فرض نمود که تفکر امیدوارانه پیامد اصلی معناداری در زندگی میباشد (اسنایدر و فلدمن، 2005).
2-4-2 نظریه ابعاد امید:
امید شامل شش بعد است که آنها را در کنار هم بناکرده و تغییرات آنها سبب بروز فرآیند امیدواری میگردد:
1 ـ بعد شناختی: فرآیندی است که فرد طی آن آرزو، درک، تصور، یادگیری و قضاوت در مورد موضوع امید را عملی میسازد، این بعد شامل فرآیندی مثل تعریف موضوع امید، کشف واقعی بودن امید، تمیز دادن عوامل ارتقاء دهنده امید از موانع آن و تصویرسازی ذهنی است. در این مرحله فرد به بررسی منابع و محدودیتها پرداخته و توان و قوت خود را بررسی میکند و در صورت عدم توان کافی، موضوع امید را تعدیل و تغییر مینهد یا مورد جدیدی را انتخاب میکند. (اسنایدر[1]، 2000)
2 ـ بعد عاطفی: بر احساسات و روحیات فرد دلالت میکند و شامل جاذبه و کشش یک پیامد خوب، احساس نسبت به اهمیت امید، اعتماد و یا عدم اطمینان میباشد. این بعد بر تمامی فرآیند امید نفوذ دارد و احساسات متفاوتی از دردناک بودن تا آرامش را دربرمیگیرد. (فلدمن[2] و همکاران،2005)
3 ـ بعد رفتاری: این بعد مشتمل بر اعمال و رفتاری است که فرد برای رسیدن به موضوع امید انجام میدهد امید میتواند منجر به افزایش انرژی برای انجام اعمال شود، این اعمال میتواند فیزیولوژیک روانی یا فرهنگی باشد. (اسنایدر[3]، 2000).
4 ـ بعد نسبی: این بعد بر احساس وابستگی و ارتباط با دیگران حکم میکند و شامل تعامل اجتماعی، تقابل برخورد و امنیت و ارتباط با موجودات، افراد و خداوند میباشد (فلدمن[4] و همکاران،2005).
5 ـ بعد زمانی: این بعد بر تجربیات گذشته، حال و آینده توجه دارد، امید اگرچه به آینده است اما گذشته و حال بر فرآیند امید مؤثر است. موضوع امید گاه متوجه زمان خاصی است و گاه اختصاص به زمان خاصی ندارد، برخی کوتاهمدت و برخی طولانیتر میطلبد (فلدمن و همکاران،2005).
6 ـ بعد زمینهای: که مربوط به موقعیت زندگی فرد است که بر امید مؤثر است. بعضی موقعیتها منجر به بروز ناامیدی و یا امید میشوند. (سان دین و همکاران 1989 ص 27) امید بر اساس آگاهی و تجارب فردی بنا میشود و زمینهها و شرایطی هستند که فرصت امید را پدید میآورند مثل فقدانهای جسمی، ناتوانی عملی و ارتباطات و امنیت مالی (فلدمن و همکاران،2005).
2-4-3 نظریه امید:
امید را سازهای بسیار نزدیک اما متفاوت از خوشبینی داشتهاند. ریک اسنایدر، امید را سازهای با دو مؤلفه معرفی میکند که عبارتاند از:
الف: توانایی طراحی گذرگاههایی بهسوی هدفهای مطلوب بهرغم موانع موجود
ب: کارگزار انگیزش برای استفاده از این گذرگاهها
در این دیدگاه امید هنگامی مؤثر و لازم است که اولاً هدف از ارزشمندی برخوردار بوده باشد و ثانیاً احتمال دستیابی به هدف در میانمدت موجود بوده و موانع چالشی موجود، لاینحل نباشند. بهاینترتیب درجایی که فرد دررسیدن به هدف مطمئن است امید غیرضروری است چراکه در این صورت یا مانعی وجود ندارد و یا احتمال بهیقین مبدل شده است و در این شرایط فرد عملاً ناامید قلمداد میگردد (چانگ[5]، 2000).
آنچه در این نظریه بهوضوح پیداست، فاکتورهای اطمینان و احتمال هستند که سبب میگردند عنصر امید نقش مؤثر یا نا مؤثری را ایفا نموده و یا آنکه فرد قائل به اطمینان و یا احتمال، ناامید و امیدوار تلقی میگردد.
نظریه اسنایدر در باب فرآیند تجربه امید در موقعیتی خاص بیان داشته که اگر هدف ارزشمند باشد، رفتار هدفمند و امیدبخش برای رسیدن به آن از همراهی سه عامل، تعیین خواهد شد:
1 ـ میزانی که به هدف ارزش داده میشود.
2 ـ نقطهنظرها در مورد گذرگاههای معطوف به هدف و انتظارات موجود از میان تأثیر آنها در دستیابی به هدف.
3 ـ تفکرات در مورد منابع فردی و اینکه فرد در عبور از گذرگاهها تا چه اندازه نقش مؤثر ایفا میکند (چانگ[6]، 2000).
گروه اسنایدر معتقد است امید در دوران نوزادی، کودکی و نوجوانی رشد کرده و همگام با کسب مهارتهای هر دوره فرد قادر میگردد هر یک از دو مؤلفهی سازهی امید را در خود متجلی سازد؛ مثلاً در پایان سال اول زندگی، کسب مهارت اشاره کردن به کودک این امکان را مینهد که هدفهای خود را نشان دهد و این خود مقدمهای است برای نزدیک شدن به دو مؤلفه اول سازه و در پایان سال دوم میآموزد فعالیتهای هدفمندی را برای پی گیری گذرگاههای منتهی به هدف انجام دهد. پس در این مسیر رویارویی با موانع، در نظر گرفتن راههای دیگر و اجرای آنهاست که منجر به شکلگیری هستهی تکوین امید میشود. از سه تا ششسالگی با کسب مهارتهای زبان و تفکر شهودی و قدرت پیشبینی امور روزمره کودک امکان رشد بیشتر در طراحی گذرگاههای امید را خواهد یافت. نوجوانی با کسب مهارت خواندن و تفکر منطقی به برنامهریزیهای پیچیده در راستای اهداف ارزشمند پرداخته و به اقدام در یک بافت اجتماعی با در نظر گرفتن خواستههای دیگران چون والدین، آموزگاران، همکاران و … دست خواهد زد (چانگ[7]، 2000).
ماهونی (1991) در باب امید میگوید: کودکانی که در محیط خانوادگی آکنده از فشار روانی بزرگ میشوند احتمال بیشتری دارد که در شرایط خاصی، انعطافپذیر و امیدوار بار آیند، او برای تبیین نظر خود به چهار علت اشاره میکند:
1 ـ در این شرایط کودکان درمییابند که والدینشان مشکلدارند و درنتیجه در ناکامیها، قصور والدین را در عوض قصور شخصیشان بهعنوان کمبودهای والدینی ردهبندی میکنند.
2 ـ این کودکان، سایر بزرگسالان را افرادی میبینند که در شرایط معمول میتوانند به تأمین مراقبت، کنترل و تحریک ذهنی از جانب آنها امیدوار باشند.
3 ـ اینگونه کودکان استعداد خاصی را درهمان اوان زندگی شناسایی کرده و آنها را تقویت میکنند تا طی آن به شبکههای اجتماعی حمایتی جدیدی دست یابند.
4 ـ از انگیزهی بالایی برای پرورش استعدادهای خود برخوردارند که با پایداری و سرسختیشان مشخص میشود.
آنها گرفتاریها را موانع نمیبینند بلکه فرصتهایی برای رشد و تحول میپندارند (چانگ[8]، 2000).
2-4-3-1 نظریه سرسختی:
مفهوم سرسختی در پژوهشهای کوباسا، مدی و سالواتو ظاهر گشت. آنها با استفاده از نظریههای شخصیت، سازه سرسختی را بهعنوان مجموعهای از ویژگیهای شخصیتی معرفی میکنند.
کوباسا (1979) افراد سخت رو را دارای سه ویژگی میداند:
1 ـ تعهد: توانایی درگیرشان عمیق با فعالیتها و رویدادهای زندگی
2 ـ کنترل: اعتقاد به اینکه میتواند رویدادهای زندگیاش را کنترل کند و بر آنها تأثیر بگذارد.
3 ـ چالش و مبارزهجویی: علیرغم تغییرات زیاد در زندگیاش میتواند همواره به رشد خود ادامه دهد. آنها این احتمال را نیز در نظر گرفتهاند که تجارب دوران کودکی و تعامل با والدین و اطرافیان هم میتواند منجر به یک شخصیت سرسخت شود.
دراس و داکلاتی برای پاسخ به اینکه چرا برخی افراد نسبت به سایرین به لحاظ روانشناختی سرسختترند دو احتمال را بیان میکنند:
الف: بهاحتمالزیاد افراد سرسخت الگویی در پیش رو داشتهاند که آنها را درزمینه تعهد کنترل و مبارزهطلبی سرمشق قرار دادهاند.
ب: ازآنجاکه سرسختی روانشناختی را میتوان یاد گرفت بهاحتمالزیاد افراد در برخورد با وقایع احساس کارآمدی و کنترل بر محیط را کسب کردهاند (مجتهد شبستری، 1385).
2-4-3-2 نظریه شادمانی:
بر اساس نظریه سلیگمن و زیکزنت مهالی (2000) روانشناسی نهتنها علم درمان است بلکه بایستی به این موضوع نیز بپردازد که چگونه بایستی، با رخدادهای منفی زندگی کنار آمد و نیز به
درک آن چیزهایی که زندگی را ارزشمند میسازد بگمارد. زیکزنت مهالی سؤالی را مطرح میکند که اگر ما ثروتمند هستیم پس چرا شاد نیستیم؟ و در پاسخ به آن میگوید: زیرا پاداشهای مادی بهتنهایی برای شادمانی ما کافی نیستند بلکه سایر شرایط مثل زندگی خانوادگی ارضاکننده و دوستان همدل و حتی زمان کافی برای انجام علایق گوناگون با شادمانی افراد رابطه دارد. در این نظریه دلیلی برای اینکه پاداشهای مادی و معنوی باهم (همزمان) وجود داشته باشند، وجود ندارد (مجتهد شبستری، 1385).
2-4-3-3 نظریه خوشبینی:
تا پایان دهه 1970 خوشبینی را نشانه ناپختگی یا ضعف منش تلقی کرده و ناشی از کمبود روانی میدانستهاند. همانگونه که در آثار قدمایی چون فروید (1928)، مذهب و اعتقاد به خالق مهربان پدر گونه و پاداش او در جهان دیگر اگرچه سبب میگردد تا غرایز پرخاشگرانه و جنسی کنترل شوند اما اینیک خطای ادراکی خوشبینانه است و فرآیند روان تحلیلی به افراد کمک میکند تا افراد نسبت به این خطا آگاهی یابند و به سطحی از پختگی روانی برسند که قادر به دیدن واقعیت شوند (چانگ[9]، 2000).
مارتین سلیگمن 1988 و همکاران او خوشبینی را بهجای آنکه یک ویژگی شخصیتی قلمداد کنند، آن را یک سبک تبیینی معرفی میکنند. در این دیدگاه افراد خوشبین رویدادهای منفی را با نسبت دادن علت آنها به عواملی با سه مشخصهی بیرونی بودن، گذرا بودن و خاص بودن؛ مانند اوضاعواحوال حاکم تبیین میکنند. سلیگمن و همکاران او معتقدند که خوشبینی با پدیده به تأخیر انداختن رضایتمندیهای ناشی از منافع زودگذر به امید دستیابی به اهداف بلندمدت، رابطه دارد و احتمال میدهند که افراد خوشبین ایماندارند که اهداف بلندمدت قابلدسترسیاند. در نظریه اخیر، افراد خوشبین و بدبین، آنگاهکه در جایگاه والدین قرار میگیرند. سبک تبیین خود را به فرزندان نیز سرایت خواهند داد و شواهدی دال بر اینکه افراد خوشبین یا بدبین، والدین خوشبین و یا بدبین داشتهاند وجود دارد (چانگ[10]، 2000).
کارور با رویکرد دیگری به خوشبینی مینگرد. او خوشبینی را یک انتظار فراگیر میداند. انتظاری مبنی بر اینکه حوادث آینده مثبت خواهد بود. او آزمون جهتگیری زندگی را برای اندازهگیری خوشبینی تدوین میکند و خوشبینی و شادمانی را همبسته میداند (مجتهد شبستری، 1385).
2-4-4 رویکردهای امید به زندگی
2-4-4-1 رویکرد روانشناختی امید به زندگی:
روانشناسی مثبت که رویکرد اصلی روانشناسی در هزاره سوم میلادی نامگرفته است بر این باور است که نگاه منفی و بیمار مدارانه به آدمی هم باعث غفلت از جنبه بیشتر سالم و روشن انسان میشود و هم بسیاری از مردم را نسبت به این علم مفید و راهگشا، بیمهر و دلزده میکند. سلیگمن در کتاب «شادکامی اصیل» با استناد به پژوهشهای شناختی نشان مینهد که برخورداری از هیجانهای مثبت، سلامت جسمی، روابط دوستانه، روحیه یاریرسانی به مردم، گشودگی ذهن، معنویت و کارآمدی را افزایش و گسترش مینهد (ویکیپدیا).
این علم در راستای ارتقاء سطح سلامت افراد مفاهیمی نظیر خوشبختی و شادمانی، امید، خوشبینی، خلاقیت، خرد، هوش هیجانی، سرآمدی، صفات و انگیزههای مثبت، خودمثبت، روابط مثبت و تغییر مثبت و کارکرد هر یک از آنها در دسـتیابی بهسلامت را موردبررسی قرار مینهد. مارتین سلیگمن و همکارانش ازجمله متقدمان این عرصه در ایالاتمتحده گشتهاند و طی پنجاه سال اخیر روان شناسان بالینی برای رفع ناتوانیها و درمان کمبودها به مطالعه علمی در مورد نقش نیرومندیهای روانی انسان و سازوکارهای اجتماعی مثبت پرداختهاند
آنچه در این نوشتار ذکر خواهم کرد گزیدهای از مفهوم «امید و خوشبینی» و کارکردهای آنها با تأکید بر مفهوم «امید به زندگی» است چنانچه در ادامه خواهد آمد، امید و خوشبینی و آثار و نتایج ناشی از رشد و پرورش آنها به ارتقاء بهداشت و سلامت روان کمک نموده و ازآنجاییکه بهداشت و سلامت روان نیز با شاخص نرخ امید به زندگی اندازهگیری میشود، بیتردید افزایش یا کاهش هر یک از الم آنها و یا حتی مفاهیمی که ما در این نوشته به آنها نخواهیم پرداخت، تأثیر خود را بر شاخص امید به زندگی نمایان خواهد ساخت (فلدمن[11] و همکاران،2005).
2-4-4-2 رویکرد جامعهشناختی:
درواقع مسائل سلامت و بیماری ارتباط نزدیکی با مسائل جمعیتی دارند. اینکه چه تعداد کودک متولد میشوند و نسبت کودکانی که پس از سالهای نخستین دوران کودکی زنده میمانند، اینکه تا چه سنینی عمر میکند و علل عمده مرگ، همه به وضع سلامت افراد بستگی دارد. سلامت و بیماری بهنوبهی خود بهشدت از جنبههای گوناگون ساخت اجتماعی تأثیر میپذیرند. عوامل اجتماعی نهتنها بر امید به زندگی بلکه بر احتمال ابتلا به انواع مهم بیماری و مراقبتهای بهداشتی که بیماران دریافت میکنند تأثیر میگذارد (فلدمن[12] و همکاران،2005).
مفهوم بیماری و سلامت در همه فرهنگها یافت میشود، اما بخش اعظم آنچه ما اکنون بهعنوان پزشکی میشناسیم از تحولات جامعه غربی در طول دو یا سه قرن گذشته ناشی میشود. امروزه هنوز بسیاری از نظامهای سنتی درمان در فرهنگهای غیر غربی در سراسر جهان وجود دارد. برای مثال: طب سنتی آیو رودیک که در هند معمول بوده است. این طب بر پایه نظریه تعادل جنبههای روانی و جسمی شخصیت بنیان نهاده شده است. طب سنتی چین نیز بر مبنای هماهنگی کلی شخصیت استوار است (اسچینل[13]، 2006).
جامعهشناسی از این منظر امید به زندگی جوامع را موردبررسی قرار مینهد که به علل عمدهی مرگومیر آن جوامع دستیافته و سیاستگذاریها در راستای کاهش این نرخ کمک میکند. بهعنوان شاهد میتوان به برخی آمارهای گیدنز اشاره نمود و تأکید یک جامعهشناس بر علل و عوامل را در آن بهروشنی دید. مطالعاتی که WHO انجام داده نشان مینهد که بیش از دوسوم افرادی که در نواحی شهری کشورهای جهان سوم زندگی میکنند آب موردنیاز خود را از منابعی به دست میآورند که حداقل نیازهای بهداشتی را تأمین نمیکند و برآورد شده که با تهیه آب سالم، هفده بیماری از بیستوپنج بیماری اصلی مربوط به آب در کشورهای جهان سوم را به نصف کاهش داد (اسچینل[14]، 2006).
در جوامع صنعتی اختلاف چشمگیری در توزیع بیماریهای عمده وجود دارد در حدود 70% مرگها در کشورهای غربی به چهار علت عمده: سرطان، بیماری قلبی، سکته و بیماریهای ریوی مربوط است. در مورد موقعیتهای اجتماعی، اقتصادی افراد به این مسئله اشاره دارد که هر چه طبقهی اجتماعی افراد بالاتر باشد در مقایسه با طبقات پایینتر، رویهمرفته سالمتر، بلندتر، قویتر و عمر بیشتری دارند.
اختلافات ازنظر مرگومیر نوزادان و کودکان از همه بیشتر به چشم میخورد اما احتمال مرگ برای افراد طبقهی پایین در تمام سنین بیش از افراد ثروتمند است (اسچینل[15]، 2006).
یکی دیگر از عواملی که در جامعهشناسی با شاخصهای امید به زندگی موردتوجه قرار میگیرد روندهای جمعیتی است، نسبت افراد سالخورده به جمعیت کل در کشورها و توجه بهجای گاه و نقش و اعتبار افراد مسن در هر جامعه، مقولهای دیگر است که موردتوجه جامعهشناسان قرار میگیرد. گیدنز در کتاب خود به این مطلب اشاره میکند که: از سال 1900 به بعد، متوسط امید به زندگی در سن یکسالگی برای مردان دوازده سال و برای زنان چهارده سال افزایشیافته است، این یعنی دو دلیل اصلی برای افزایش یکی اینکه بهطور متوسط مردم بیشتر از گذشته عمر میکنند و افزایش نسبت افراد مسن در جمعیت – دیگر آنکه اثرات پدیده بیش زایی که به مدد تکنولوژی از مرگومیر نوزادان در بدو تولد جلوگیری کرده و همچنین باروری را در داخل و خارج از بدن در زنان و مردان بسیار بالابرده که در تعویض ساختار جمعیت غیرقابلانکار گشته است. (اسچینل[16]، 2006).
2-4-4-3 رویکرد زیستی اجتماعی:
محقق گروه جمعیتشناسی دانشگاه مونترال، برتراند دژاردیر نیز توضیح میدهد که دو عامل زیستی و اجتماعی در امید به زندگی مؤثرند: از بعد زیستی نخست اینکه در طی دوازدهماهه اولیه نوزادی مرگومیر به طرز قابلتوجهی بین 25% تا 30% در مردان بیش از زنان است.
بـه ازای تـولد هر 105 نوزاد دختر 100 نوزاد پسـر متولد میشود که این امـر تا حد متعارفی در سـن ازدواج متعادل میگردد. بهعلاوه هورمونها نقش مهمی در طول عمر ایفا میکنند. هورمون استروژن زنانه در حذف کلسترول مضر بسیار مؤثر است؛ بنابراین باعث مصونیت آنان در برابر بیماریهای قلبی میگردد. در مقایسه هورمون تستسترون موجود در بدن مردان به میزان بیشتری آنان را درگیر رفتارهای مخاطرهآمیز مینماید. توانایی بدنی زنان برای سازگاری به بارداری و شیر دادن، به آنان کمک میکند تا نسبت به مردان بسیار آسانتر بتوانند کالریهای اضافی بدن را کنترل کنند. درنهایت زنان از امتیاز زیستی برتری نسبت به مردان برخوردار هستند (ویکیپدیا، مجله اینترنتی سوتک) عوامل اجتماعی نیز در این میان سهم بزرگی دارد، گر چه به دلیل صنعتی شدن جهان خلقوخوی زنان و مردان شبیه هم شده است ولی این شباهت کامل نیست. زنان تمایل کمتری به کشیدن سیگار و نوشیدن الکل دارند و دقت بیشتری در رانندگی میکنند و بهطور متوسط فعالیتهای شغلیشان به میزان کمتری برای سلامتیشان مضر است. (همان منبع)
[1] Snyder
[2] Feldman
[3] Snyder
[4] Feldman
[5] Chang
[6] Chang
[7] Chang
[8] Chang
[9] Chang
[10] Chang
[11] Feldman
[12] Feldman
[13] Schenell
[14] Schenell
[15] Schenell
[16] Schenell
]]>